- سپیده (دخترانه)
- سحرگاه، سپیدی چشم، روشنی کم رنگ آسمان قبل از طلوع افتاب
معنی سپیده - جستجوی لغت در جدول جو
- سپیده
- پهنای روشنی صبح صادق
- سپیده
- سفیدی و روشنایی صبح، در علم زیست شناسی سفیده،
سفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سپیداب، سپتاک، سپیتاک، باروق، سپیداج، اسفیداج
- سپیده ((س دِ))
- روشنایی کمی که هنگام آغاز صبح در آسمان مشرق پدیدار می شود، سفیده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آقبانو
سپیده صبح
ودیعه
سپید بودن سفیدی ابیاض، روشنی درخشندگی. یا سپیدی با بالا. سپیده بباذ فجر مستطیل
ماده ای است که روی خم شراب و سرکه بسته شود
ماده ای است که روی خم شراب و سرکه بسته شود
امانت، ودیعه
شان و شوکت
خمیده، خم، منحنی، کج
ماده پروتیدی لزج آب رنگ حول زرده تخم مرغ که براثر حرارت منعقد و سفید رنگ میشود
مونث سعید نیکبخت، خانه ای بوده مر تازیان را که هنج (حج) آن می کرده اند، از نام های تازی برای زنان
به زور و فشار جاگرفته، چیزی که به زور و فشار میان چیز دیگر جا گرفته
کفک سفید رنگ که بر روی خم شراب یا سرکه تولید می شود
چیزی که در جایی یا نزد کسی به رسم امانت گذاشته می شود، ودیعه
((س یا سَ دِ یا دَ))
فرهنگ فارسی معین
ماده پروتئیدی لزج آب مانند حول زرده تخم که بر اثر حرارت منع قد و سفید رنگ می شود، اسپیده
مادۀ لزج و بی رنگ که میان تخم مرغ در اطراف زرده جا دارد و با پخته شدن تخم مرغ سفت و سفید رنگ می شود، سپیده
سزاوار، شایسته
سفید
سفید
گرگ ماده، شیر ماده بانو مونث سید، جمع سیدات
سفید، از رنگ های ترکیبی شبیه رنگ برف یا شیر تازه، هر چیزی که دارای این رنگ باشد، روشن، آنکه پوست سفید دارد
سید، بانو، خانم
آلبومینه