جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اسپیده

اسپیده

اسپیده
سپیده. لک سپید. سپیدی چشم. (رشیدی) : و اسپیدۀ چشم که از قرحه پدید آمده باشد زائل گرداند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
لغت نامه دهخدا

اسپیره

اسپیره
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگلهای شمال ایران میباشند و در جنگلهایارسباران و ییلاقهای نور در 2800 متر ارتفاع دیده میشوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ لغت هوشیار

اسپیره

اسپیره
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگل های شمال ایران می باشند و در جنگل های ارسباران و ییلاق های نور در 2800 متر ارتفاع دیده می شوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ فارسی معین

چسپیده

چسپیده
متصل شده و سریشمی شده. (ناظم الاطباء). دوسیده. ملتصق، پیوسته شده و ملحق گشته. (ناظم الاطباء) ، مایل و راغب شده، مشغول شده. (ناظم الاطباء). رجوع به چسپیدن شود
لغت نامه دهخدا