- سپزیدن
- تمام کردن، سپردن
معنی سپزیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اتمام کردن، اتمام، پایان، سرانجام
بنا کردن، پی افکندن
تمام کردن بانجام رساندن، نوعی خیمه سه لا شامیانه
تمام کردن، به انجام رساندن، پایمال کردن
چیزی را به زور و فشار در چیز دیگر فرو کردن
ساختن، درست کردن، برای مثال تو سازیدی این هفت چرخ روان / ستاده معلق زمین در میان (اسدی - ۱۵۳) ، بنا کردن، ترتیب دادن، آراستن، آماده کردن
سوختن، آتش گرفتن چیزی، مشتعل شدن، آسیب دیدن بدن از آتش یا آب جوش یا هر چیز سوزنده، سوزیدن، آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن، تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت، تباه شدن، از بین رفتن، باختن در بازی، ترحم کردن
پخته شدن، رسیدن (میوه)، پختن
درخور بودن
سزاوار بودن، درخور بودن، شایسته بودن، جایز بودن، برای مثال تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج / سزد اگر همۀ دلبران دهندت باج (حافظ - ۱۰۰۷)
پخته شدن، رسیدن (میوه)
پختن، مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن ، اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
ارتعاش
ریاضت
قیمت کردن، بها داشتن
چیزی را از غربال گذراندن نرمه چیزی را از مو بیز بیرون کردن
حمله کردن
احساس کردن
مواظبت کردن برکاریمداومت کردن برامری کاری را پیاپی انجام دادن ورزیدن
بمعنی دوختن
در خور سابیدن ساییدنی
(سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
خردل
تسلیم کردن، واگذار کردن، به امانت دادن
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار را ندیده و نچشیده باشد، محبوب، مستور
هضم کردن
خوابیدن بخواب رفتن
لغزیدن سر خوردن، آهسته بجایی در شدن، جهیدن جستن خیز برداشتن، از زمین بلند شدن و بر پاایستادن
توختن
ستیزه کردن جدال کردن، آواز بلند کردن و غریدن، نافرمانی کردن
نزاع کردن جدال کردن، لجاجت کردن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن، نافرمانی کردن گردنکشی کردن