- سَلَّمَ
- تحویل دادن، صلح
معنی سَلَّمَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زنجیر کردن، زنجیر شده
فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
علّت آوردن، یک دلیل
رسمی کردن، هزینه
آسان کردن، آسان
سیاه کردن، سیاه
ضخیم کردن، ماهی
صاف کردن، صاف
نمک پاشیدن، نمک
خاموش کردن، مسکّن
نشت کردن، ازدحام
معرّفی کردن، پا، ارائه دادن، فداکاری کردن، تحویل دادن
سرزنش کردن
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
معتبر کردن، سخاوت
گرم شدن بیش از حد، او گرم شد
گمراه کردن، او گمراه کرد
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
ماساژ دادن، ورز دادن
سلام دادن، صلح، ادای احترام کردن
الهام دادن، او الهام گرفت
تحمیل کردن، او موظّف شد، مجبور کردن
ویران کردن، او شکست
ممنوع کردن، ممنوع، خارج از قانون اعلام کردن، تحریم کردن
لوس کردن، متنعّم کردن
قوی کردن، حمایت کند
طرّاحی کردن، او مصمّم بود
لکّه انداختن، خامه ای
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
اردوگاه زدن، اردو زد
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
تورّم ایجاد کردن، بزرگ
ارزیابی کردن، ارزیابی کنید، دوباره ارزیابی کردن