جدول جو
جدول جو

معنی سَادَ - جستجوی لغت در جدول جو

سَادَ
سلطه داشتن، او پیروز شد
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

انحراف کردن، تیز
دیکشنری عربی به فارسی
ماهی گرفتن، او فریاد زد، شکار غیر قانونی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بازگشتن، او برگشت، بازنگری کردن، برگشتن
دیکشنری عربی به فارسی
سیمان زدن، او راه افتاد، راه پیمایی کردن، سرعت حرکت دادن، قایق رانی کردن، گردش کردن، آب دادن، سیم کشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
افزایش دادن، او افزایش یافت، شدید کردن، پیش بردن، حدّاکثر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فرماندهی کردن، او رهبری کرد، رهبری کردن، دستکاری کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، رانندگی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
به طور سلطه گرایانه، به روشی ملایم
دیکشنری عربی به فارسی
به طور ساده انگار، به روشی ساده لوحانه
دیکشنری عربی به فارسی