- سَائِح
- گردشگر، توریست، مسافر تعطیلاتی
معنی سَائِح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی پرده، صادقانه
گسترده، گرسنه
استبدادی، ناعادلانه
زخم زننده، آزاردهنده
موانع، مانع
گرفتار، در حال بازگشت، محبوس
بازتابی، صادقانه، زنگ دار، بلند
رهبر، پیشگام، ستوان
سرگشته، گمشده، سرگردان
پروازان، پرنده
آرزو کننده، مشتاق
بیدار، مراقب
ساکن، مقیم، ایستا
سرفه کننده، سرفه کردن
سرگردان، گمشده
عالی، شگفت انگیز، جالب، شکوهمند
پرسشگر، مایع
دارنده
راننده تاکسی، راننده، راننده خودرو
دلّال، خوش طعم
رایج، غالب
شناگر، شنا کردن
فروشنده
بی روح، بدبخت، غمگین، فقیر
متحیّر، گیج شده، پریشان
ناامید، بیهوده
آشفته، یک گدا
دائن، طلبکار
پایدار، دائمی، بی وقفه، دیکتاتور، همیشگی
وزوز، پشتکار
خیانت شده، خائن، بی وفا، خیانتکارانه، خیانت آمیز
نگران، ترسیده، ترسان
اختلاس گر، دزد، دزدانه