معنی سَابِح
سَابِح
شناگر، شنا کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با سَابِح
سَائِح
سَائِح
گَردِشگَر، توریست، مُسافِر تَعطیلاتی
دیکشنری عربی به فارسی
سَابِق
سَابِق
پیشینِه، سابِق، پیشین، پیش دَستانِه، قَبلی
دیکشنری عربی به فارسی
سَابِع
سَابِع
هَفتُم
دیکشنری عربی به فارسی
رَابِع
رَابِع
چَهارُم
دیکشنری عربی به فارسی
رَابِط
رَابِط
اِتِّصال دَهَندِه، پِیوَند
دیکشنری عربی به فارسی
ذَابِل
ذَابِل
پَژمُردِه
دیکشنری عربی به فارسی
تَابِع
تَابِع
وابَستِه، اِدامِه داد، شاگِرد، زیر دَست
دیکشنری عربی به فارسی
جَارِح
جَارِح
زَخم زَنَندِه، آزاردَهَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
ثَابِت
ثَابِت
ثابِت قَدَم، ثابِت شُدِه اَست، ثابِت، مُحکَم، پایدار
دیکشنری عربی به فارسی