جدول جو
جدول جو

معنی سنختان - جستجوی لغت در جدول جو

سنختان(سُ خَ)
تثنیۀ سنخ. دو قامت. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپستان
تصویر سپستان
درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود
مادۀ چسبناکی که از میوۀ سپستان به دست می آید، مویزه، مویزک عسلی، مویزج عسلی، داروش، دارواش، دبق، شیرینک، سگ پستان، سنگ پستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساختیان
تصویر ساختیان
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، اپرنداخ، پرندخ، پرنداخ، گوزگانی، پرانداخ، کوزکانی، لکا، سختیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سختیان
تصویر سختیان
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرندخ، گوزگانی، لکا، کوزکانی، پرنداخ، پرانداخ، ساختیان، اپرنداخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندهان
تصویر سندهان
عود هندی، درختی با چوب قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند و معمولاً در هند و هندوچین می روید، انجوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخوان
تصویر سرخوان
خواننده ای که پیش خوانی می کند و دیگران ذکر می گویند، مهمان محترم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستخوان
تصویر ستخوان
استخوٰان، هر یک از قسمت های سختی که اسکلت مهره داران را تشکیل می دهد، عظم، سخوٰان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساختمان
تصویر ساختمان
بنا، عمارت، ساختن، بنا کردن، طرز ساخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگستان
تصویر سنگستان
زمینی که در آن سنگ بسیار باشد، سنگلاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سختانه
تصویر سختانه
سخن درشت که به کسی بگویند، سخن سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکستان
تصویر سکستان
صورت فلکی در نیم کرۀ جنوبی آسمان، دستگاهی در کشتی یا هواپیما برای تعیین طول و عرض جغرافیایی
فرهنگ فارسی عمید
(سُ فَ)
تثنیه، دو چوب ایستاده که میان هر دو چرخ چاه باشد. (منتهی الارب). بصیغۀ تثنیه دو چوب راست ایستادۀ میان دو چرخ چاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگسان
تصویر سنگسان
همچون سنگ سنگ مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه نسخت (نسخه) درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنپتان
تصویر کنپتان
فرانسوی آگاه کاردان سر رشته دار
فرهنگ لغت هوشیار
عضو عضلانی که دارای الیاف ماهیچه ای قوی و سخت جهت خرد کردن دانه ها و دیگر مواد غذائی پرندگان در مسیر مری پس از چینه دان و قبل از معده اصلی قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندیان
تصویر سندیان
پارسی تازی گشته سندیان بلوت از درختان بلوط
فرهنگ لغت هوشیار
دو نستک دو پاچن دو رونوشت تثنیه نسخت (نسخه) درحالت رفعی (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) دونسخه دونوشته ازیک موضوع
فرهنگ لغت هوشیار
میوه ای است بقدر آلوی کوچک و در درون آن شیره ای باشد لزج و بیمزه، آنرا در دواها بکار برند و گرم و تر است و برای سرفه و ا مراض ریوی بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنخدان
تصویر زنخدان
زیر چانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساختیان
تصویر ساختیان
پوست بز دباغی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساختمان
تصویر ساختمان
بنا، عمارت، معماری، شکل، ترکیب
فرهنگ لغت هوشیار
خواننده ای که به خواندن آغاز کند، کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند سر ذاکر، فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سپستان از گیاهان درختی است از تیره گاو زبانیان که دارای برگهای متناوب و گاهی متقابل است. پهنک برگها قلبی شکل و مضرس میباشد میباشد. گلهایش پیوسته جام و سفید یا زردند. میوه اش بشکل آلبالوست و از آن شیره ای لزج و بیمزه استخراج کنند که در تداوی جهت رفع اسهال و ناراحتیهای دستگاه تنفس و سرفه بکار میرود. ارتفاع آن در گونه ها به 9 متر میرسد اطباء الکلبه دبق مخاطه مخیطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستخوان
تصویر ستخوان
استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجستان
تصویر سجستان
پارسی تازی گشته سگستان سگزتان سیستان سگستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخنران
تصویر سخنران
سخن راننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخندان
تصویر سخندان
شاعر و فصیح زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سختیان
تصویر سختیان
پارسی تازی گشته سختیان پوست بز پردازیده پوست بز دباغی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سختانه
تصویر سختانه
سخن سخت و درشت که به کسی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنخدان
تصویر زنخدان
چانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختمان
تصویر ساختمان
((تِ))
بنا کردن، بنا، عمارت، معماری، نهاد، سرشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختار
تصویر ساختار
چگونگی ساختمان چیزی، ترتیب اجزا و بخش های یک جسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختار
تصویر ساختار
استراکچر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخنران
تصویر سخنران
خطیب، ناطق، واعظ
فرهنگ واژه فارسی سره