معنی ساختیان ساختیان تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، اپرنداخ، پرندخ، پرنداخ، گوزگانی، پرانداخ، کوزکانی، لکا، سختیان تصویر ساختیان فرهنگ فارسی عمید
ساختمان ساختمان بنا، ساخت، عمارت، آپارتمان، خانه، ویلا، ساختار، نهاد، وضع، معماری فرهنگ واژه مترادف متضاد
سختیان سختیان تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پَرَندَخ، گوزگانی، لَکا، کوزکانی، پَرَنداخ، پَراَنداخ، ساختیان، اَپرَنداخ فرهنگ فارسی عمید