معنی سختیان سختیان تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرندخ، گوزگانی، لکا، کوزکانی، پرنداخ، پرانداخ، ساختیان، اپرنداخ تصویر سختیان فرهنگ فارسی عمید
سختیان سختیان پوست بز دباغت کرده. (آنندراج) (منتهی الارب). چرم. (غیاث). گوزکانی. (السامی فی الاسامی). انبان. (ناظم الاطباء) : سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد زَاندکی چربو پدید آید بساعت در قصب. ناصرخسرو. کفشگر هم آنچه افزاید ز نان می خرد چرم و ادیم و سختیان. مولوی لغت نامه دهخدا
ساختیان ساختیان تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، اَپرَنداخ، پَرَندَخ، پَرَنداخ، گوزگانی، پَراَنداخ، کوزکانی، لَکا، سِختیان فرهنگ فارسی عمید
اختیان اختیان دَغَلی و ناراستی کردن. (منتهی الارب). خیانت کردن. خیانت. (زوزنی) ، گل ارغوان. (شعوری از مجمعالفرس) لغت نامه دهخدا
سختیدن سختیدن سنجیدن و وزن کردن. (ناظم الاطباء) : سریر و سراپرده و تاج و تخت نه چندان که آن را توانند سخت. نظامی لغت نامه دهخدا