جدول جو
جدول جو

معنی سندهان

سندهان
عود هندی، درختی با چوب قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند و معمولاً در هند و هندوچین می روید، انجوج
تصویری از سندهان
تصویر سندهان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سندهان

سندهان

سندهان
عود هندی. طبیعت آن گرم و خشک است در سوم. (برهان) (آنندراج). عود بهترین او سیاه و صلب و براق خوشبوی تلخ است که در ته آب نشیند. عود هندی. (فهرست مخزن الادویه) (الفاظ الادویه). اسم هندی عود است
لغت نامه دهخدا

اندهان

اندهان
اندوه، برای مِثال به حج شدی و من از اندهان هجرانت / به گرد خانۀ تو گشته ام چو حاج دوان (مسعودسعد - ۵۳۲)، غمگین
اندهان
فرهنگ فارسی عمید

اندهان

اندهان
جَمعِ واژۀ انده باشد چنانکه جانور را جانوران و مردم را مردمان گویند این جمع بخلاف قیاس است. چه بغیر از جانور را با الف و نون جمع نتوان کرد. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از هفت قلزم). غمان. احزان. (یادداشت مؤلف) :
نشسته همه با غم و اندهان
در اندیشه ها کهتران و مهان.
فردوسی.
ز نو گریۀ دیگر آغاز کرد
در اندهان دلش باز کرد.
فردوسی.
روز من گشت از فراق تو شب
نوش من شد از اندهانت کبست.
اورمزدی.
نه مردلم را با لشکر غمان طاقت
نه مر تنم را با تیر اندهان جوشن.
مسعودسعد.
تن به تیمارو اندهان بدهید
دل ز شادی و لهو برگیرید.
مسعودسعد.
به بیست سی غم و چل پنجه اندهان چون صید
به شصت واقعه هفتاد روز درماندیم.
خاقانی.
کودکان آنجا نشستند و نهان
درس میخواندند با صد اندهان.
مولوی.
روزی سه چهار انده او داشت هرکسی
آن سوز برطرف شد و آن اندهان نماند.
(از فرهنگ سروری)
لغت نامه دهخدا

سندیان

سندیان
مردمان منسوب بسند را گویند و آن ولایتی است مشهور. (برهان) (آنندراج). رجوع به سند شود
لغت نامه دهخدا

سندیان

سندیان
نام درخت بلوط بلغت اهل شام. (برهان) (آنندراج). به لغت اهل شام و به لغت اهل مصر سلداسوف است. (تحفۀ حکیم مؤمن). بلوط. (یادداشت مؤلف). بلخ. بلاخ. و آن درختی است و کدین گازران از آن کنند. بلوط یا گونه ای از بلوط است. رجوع به بلوط شود. سندیان الارض. فراسیون. (الفاظ الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). بلوطی
لغت نامه دهخدا

سندوان

سندوان
دهی است از دهستان شهریاری بخش رامهر مرکز شهرستان اهواز. دارای 150 تن سکنه است. آب آن از رود رام هرمز. محصول آنجا غلات، برنج، کنجد و بزرک. شغل اهالی زراعت و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ لرو عرب هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

سندان

سندان
افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعه آهن را بر روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند
فرهنگ لغت هوشیار