چغندر که ترکاری است معروف مشابه بشلغم. (غیاث) (آنندراج). چغندر. (دهار). صاحب اختیارات میگوید که آن دو نوع است یک نوع آن است که به پارسی هم آن را سلق میگویند و نوع دیگر آنکه به فارسی چغندر خوانند. گویند اگر آب برگ آن را بر شراب ریزند سرکه شود و اگر بر سرکه ریزند شراب گردد. (برهان). چکندر و آن مایه جلا و محلل و ملین و مفتح و نافع برای مفاصل و نقرس است و چون شیرۀ آن را بر خمیر بریزند پس از دو ساعت سرکه شود و چون بر سرکه بریزند پس از چهار ساعت خمیر گردد و شیرۀ ریشه آن را ببینی کشندو آن برای درد دندان و گوش و شقیقه لازم است. (منتهی الارب) ، گرگ نر. (آنندراج) (مهذب الاسماء) ، آب راهه. (منتهی الارب) (آنندراج). - سلق البر، گیاهی است. - سلق الماء، گیاهی است. (ناظم الاطباء)
چغندر که ترکاری است معروف مشابه بشلغم. (غیاث) (آنندراج). چغندر. (دهار). صاحب اختیارات میگوید که آن دو نوع است یک نوع آن است که به پارسی هم آن را سلق میگویند و نوع دیگر آنکه به فارسی چغندر خوانند. گویند اگر آب برگ آن را بر شراب ریزند سرکه شود و اگر بر سرکه ریزند شراب گردد. (برهان). چکندر و آن مایه جلا و محلل و ملین و مفتح و نافع برای مفاصل و نقرس است و چون شیرۀ آن را بر خمیر بریزند پس از دو ساعت سرکه شود و چون بر سرکه بریزند پس از چهار ساعت خمیر گردد و شیرۀ ریشه آن را ببینی کشندو آن برای درد دندان و گوش و شقیقه لازم است. (منتهی الارب) ، گرگ نر. (آنندراج) (مهذب الاسماء) ، آب راهه. (منتهی الارب) (آنندراج). - سلق البر، گیاهی است. - سلق الماء، گیاهی است. (ناظم الاطباء)
کیسۀ بزرگ چرمینی را گویند که اصناف و اجلاف برمیان بندند. (برهان). خریطۀ بزرگ چرمین. (ناظم الاطباء) : خلیلدان چو درآید بنطق با چمته سلق ز تسمه زند بند بر زبان نصیح. نظام قاری (دیوان ص 54). خانه های سلق خراب مباد کانچه دارم ز یمن دولت اوست. نظام قاری (دیوان ص 52). ای سلق اهل درم از تو ندارند گریز مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست. نظام قاری (دیوان ص 41). سربند شلوار افراشتن وزو چشم بند سلق داشتن. نظام قاری (دیوان ص 193). ، در تداول عوام جمع سلیقه است: سلق سلق است
کیسۀ بزرگ چرمینی را گویند که اصناف و اجلاف برمیان بندند. (برهان). خریطۀ بزرگ چرمین. (ناظم الاطباء) : خلیلدان چو درآید بنطق با چمته سلق ز تسمه زند بند بر زبان نصیح. نظام قاری (دیوان ص 54). خانه های سلق خراب مباد کانچه دارم ز یمن دولت اوست. نظام قاری (دیوان ص 52). ای سلق اهل درم از تو ندارند گریز مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست. نظام قاری (دیوان ص 41). سربند شلوار افراشتن وزو چشم بند سلق داشتن. نظام قاری (دیوان ص 193). ، در تداول عوام جمع سلیقه است: سلق سلق است
جای بی نبات. این کلمه تابع بلقع است. یقال بلقع سلقع، یعنی جای خشک بی نبات. (منتهی الارب) (آنندراج). زمین درشت. (مهذب الاسماء) ، شترمرغ نر. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
جای بی نبات. این کلمه تابع بلقع است. یقال بلقع سلقع، یعنی جای خشک بی نبات. (منتهی الارب) (آنندراج). زمین درشت. (مهذب الاسماء) ، شترمرغ نر. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
غیاث این واژه را جلق آورده و آن را تازی نمی داند زلغ چل زنی سر تراشیدن، خنده دندان نمای -1 ارضا کردن غریزه جنسی بوسایلغیر طبیعی، عملی که بوسیه آن بطور غیر طبیعی ارضا غریزه جنسی واقناع لذات شهوانی میشود. این عمل را ممکنست جوانان توسط دست یا وسایل دیگر در خفا انجام دهند
غیاث این واژه را جلق آورده و آن را تازی نمی داند زلغ چل زنی سر تراشیدن، خنده دندان نمای -1 ارضا کردن غریزه جنسی بوسایلغیر طبیعی، عملی که بوسیه آن بطور غیر طبیعی ارضا غریزه جنسی واقناع لذات شهوانی میشود. این عمل را ممکنست جوانان توسط دست یا وسایل دیگر در خفا انجام دهند
سامه بند آنچه بر سر آن در اسپدوانی و تیراندازی سامه (شرط) بندند، نپی (قرآن مجید) به گواژ، یاد گیری با این آرش تنها در فارسی به کار می رود پیشی گیرنده پیش افتاده پیش افتادن روسش آنچه که بر سر آن در مسابقه اسب دوانی و تیر اندازی شرط بندند، مقداری از کتاب که همه روزه آموخته شود، جمع اسباق، قرآن. پیش افتادن سبقت گرفتن، پیشی سبقت. یا سبق تصمیم. تصمیم قبلی با نقشه معین قبل از ارتکاب جرم. یا سبق ورمایه. عقدیست به منظور پیشی گرقتن و غلبه بر دیگری در اسب دوانی تیر اندازی شمشیر زنی و آلات جنگی دیگر در مقابل مبلغی معین که به برنده تعلق خواهد گرفت با شرایط آن که در کتابای فقه مندرج است
سامه بند آنچه بر سر آن در اسپدوانی و تیراندازی سامه (شرط) بندند، نپی (قرآن مجید) به گواژ، یاد گیری با این آرش تنها در فارسی به کار می رود پیشی گیرنده پیش افتاده پیش افتادن روسش آنچه که بر سر آن در مسابقه اسب دوانی و تیر اندازی شرط بندند، مقداری از کتاب که همه روزه آموخته شود، جمع اسباق، قرآن. پیش افتادن سبقت گرفتن، پیشی سبقت. یا سبق تصمیم. تصمیم قبلی با نقشه معین قبل از ارتکاب جرم. یا سبق ورمایه. عقدیست به منظور پیشی گرقتن و غلبه بر دیگری در اسب دوانی تیر اندازی شمشیر زنی و آلات جنگی دیگر در مقابل مبلغی معین که به برنده تعلق خواهد گرفت با شرایط آن که در کتابای فقه مندرج است