جدول جو
جدول جو

معنی سلق

سلق
چغندر، گیاهی از خانوادۀ اسفناجیان، با ریشۀ غده ای و قندی، ریشۀ غده ای و مخروطی شکل این گیاه مصرف خوراکی دارد
تصویری از سلق
تصویر سلق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سلق

سلق

سلق
آنچه از درخت فروریزد، گیاه شبرق خشک، شهد که در طول خانه مگس است. طرف راه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سلق

سلق
چغندر که ترکاری است معروف مشابه بشلغم. (غیاث) (آنندراج). چغندر. (دهار). صاحب اختیارات میگوید که آن دو نوع است یک نوع آن است که به پارسی هم آن را سلق میگویند و نوع دیگر آنکه به فارسی چغندر خوانند. گویند اگر آب برگ آن را بر شراب ریزند سرکه شود و اگر بر سرکه ریزند شراب گردد. (برهان). چکندر و آن مایه جلا و محلل و ملین و مفتح و نافع برای مفاصل و نقرس است و چون شیرۀ آن را بر خمیر بریزند پس از دو ساعت سرکه شود و چون بر سرکه بریزند پس از چهار ساعت خمیر گردد و شیرۀ ریشه آن را ببینی کشندو آن برای درد دندان و گوش و شقیقه لازم است. (منتهی الارب) ، گرگ نر. (آنندراج) (مهذب الاسماء) ، آب راهه. (منتهی الارب) (آنندراج).
- سلق البر، گیاهی است.
- سلق الماء، گیاهی است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سلق

سلق
کیسۀ بزرگ چرمینی را گویند که اصناف و اجلاف برمیان بندند. (برهان). خریطۀ بزرگ چرمین. (ناظم الاطباء) :
خلیلدان چو درآید بنطق با چمته
سلق ز تسمه زند بند بر زبان نصیح.
نظام قاری (دیوان ص 54).
خانه های سلق خراب مباد
کانچه دارم ز یمن دولت اوست.
نظام قاری (دیوان ص 52).
ای سلق اهل درم از تو ندارند گریز
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست.
نظام قاری (دیوان ص 41).
سربند شلوار افراشتن
وزو چشم بند سلق داشتن.
نظام قاری (دیوان ص 193).
، در تداول عوام جمع سلیقه است: سلق سلق است
لغت نامه دهخدا

دلق

دلق
پارسی تازی گشته دله گربه بیابانی از جانوران گول جامه پشمینه سوفیان، لغزانیدن نوعی پشمینه که درویشان پوشند جامه مرقع صوفیان. گربه صحرایی دله
فرهنگ لغت هوشیار

ذلق

ذلق
چیره زبان تیز زبان ذلیق. آسه راه چیره زبان تیز زبان، تیزی، زبان گویا تیز شدن: زبان سر نیزه، افکندن: سرگین، سست شدن
فرهنگ لغت هوشیار