جدول جو
جدول جو

معنی سلب - جستجوی لغت در جدول جو

سلب
رخت، سلاح
تصویری از سلب
تصویر سلب
فرهنگ فارسی عمید
سلب
ربودن، کندن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر، مقابل ایجاب، در فلسفه مترادف با نفی
سلب و ایجاب: در ادبیات در فن بدیع وقتی شاعر در شعر خود موضوعی را از جهتی نفی و از جهتی اثبات کند. مثل این شعر مثلاً مرا به شام جدایی به تیغ هجر مکش / بکش به غمزۀ ابرو به بامداد وصال
تصویری از سلب
تصویر سلب
فرهنگ فارسی عمید
سلب
(سِ)
درازترین آلت کشاورزی یا همان چوب است که یک طرف آن در چوب آهن آماج و طرف دیگر در گردن گاو است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سلب
(سُ لُ)
نخل سلب، خرمابنی که باردار نباشد. (ناظم الاطباء) : شجر سلب، درخت بی برگ یا برگ و شاخ. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ سلاب، سلوب، سلیب، سالب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سلب
(سُ)
زنی و ناقه ای که بچه اش مرده باشد یا ناتمام افکنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سلب
(سَ لِ)
دراز و سبک: رجل سلب الیدین بالطعن، مرد سبکدست در نیزه زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرس سلب القوائم، اسب سبک پا
لغت نامه دهخدا
سلب
جامه، پوشش و بمعنای غارت و تاراج و یغما
تصویری از سلب
تصویر سلب
فرهنگ لغت هوشیار
سلب
((سَ لْ))
کندن، جدا کردن، ربودن، ربوده شده، کنده شده، به قهر گرفته شده
تصویری از سلب
تصویر سلب
فرهنگ فارسی معین
سلب
((سَ لَ))
نوعی جامه درشت مانند جوشن که در روز جنگ می پوشیدند
تصویری از سلب
تصویر سلب
فرهنگ فارسی معین
سلب
برگیری، محرومیت، نفی
متضاد: ایجاب، ربایش، گرفتن، برداشتن، جدا کردن، ربودن، از میان بردن، برطرف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سلب
سرب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلم
تصویر سلم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام بزرگترین پسر پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلب
تصویر آلب
(پسرانه)
(سکون لام و ب) دلیر، پهلوان
فرهنگ نامهای ایرانی
(سَ با)
جمع واژۀ سلیب، به معنی ربوده عقل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به سلب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
جامۀ سوگ پوشیدن زن بر شوی و غیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ)
برهنگی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زلب
تصویر زلب
جمع زلبه، نواله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساب
تصویر ساب
خیک بزرگ غراره چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالب
تصویر سالب
تاراج دهنده و رباینده و غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب
تصویر سبب
علت، وسیله، دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلب
تصویر دلب
پارسی تازی گشته دلب چنار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلب
تصویر ثلب
سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلب
تصویر جلب
گناه کردن، کشاندن، کشیده شدن، کشیدن از جائی به جای دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلب
تصویر حلب
شیر دوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پک چشم بر میاید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد رد کردن چیزی به کسی در راه خدا، دشنام دادن، ناسزا گفتن، باران که از ابر بر آمده و تا زمین نرسیده باشد، دشنام
فرهنگ لغت هوشیار
ناخن، برگ تاک، پرده دل، مرد زن پسند دل خرما پیه خرما، پوسته پوست درخت دار پوست، لای سیاه لجن ابر بی بار، درخش خراشیدن به ناخن، بریدن ، پاره کردن، هوشربایی، گزیدن، فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلب
تصویر آلب
گرد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلب
تصویر تسلب
سوکجامه پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبه
تصویر سلبه
برهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
منسوب به سلب نفیی منفی: صفات سلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
((سَ لْ))
منسوب به سلب، نفیی، منفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلب
تصویر جلب
بازداشت، ترفندگر، کشیدن، گرفتن، واکش، فراخوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سلم
تصویر سلم
لوح
فرهنگ واژه فارسی سره
منفی
متضاد: ایجابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سربی
فرهنگ گویش مازندرانی