- سفینه
- کشتی دریا
معنی سفینه - جستجوی لغت در جدول جو
- سفینه
- کشتی
کتابی که در آن مطالب مختلف خصوصاً اشعار جمع شده باشد، جنگ
در علم نجوم از صورت های فلکی جنوبی دارای ۴۵ کوکب که به شکل کشتی تصویر کرده اند و سهیل هم جزء آن است، مفرد واژۀ سفن و سفائن
سفینۀ فضایی: فضاپیمایی که برای جمع آوری اطلاعات به مدار زمین یا اجرام آسمانی دیگر فرستاده می شود
- سفینه ((سَ نَ یا نِ))
- کشتی، جنگ، مجموعه ای شامل اشعار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنهان، گنج
آرد توله آرد هاله آشی که با آرد پزند و مردم درویش خورند
زن نادان و بی خرد
پرک نازک (پرک سکه)، زیغیچ چوبی که زیغ را گرد آن پیچند
زیغ از برگ خرما، تنگ پالان
مونث سفیر باآرش های (سفیر) و گردنبند سیمین، گردنبند زرین
ماده پروتیدی لزج آب رنگ حول زرده تخم مرغ که براثر حرارت منعقد و سفید رنگ میشود
آرامش و آهستگی
گیلار ماهی
مونث سفان کشتیساز، مروارید کشتیسازی
مونث سمین فربه زن، خانه پر، زمین بی سنگ
باد، همزاد، ریگتوده دراز
سرو کوهی
وقار، طمانینه، مهابت، آرامش، آهستگی
پنهان، پول یا چیز دیگری که زیر خاک پنهان کرده باشند، گنج
((س یا سَ دِ یا دَ))
فرهنگ فارسی معین
ماده پروتئیدی لزج آب مانند حول زرده تخم که بر اثر حرارت منع قد و سفید رنگ می شود، اسپیده
مادۀ لزج و بی رنگ که میان تخم مرغ در اطراف زرده جا دارد و با پخته شدن تخم مرغ سفت و سفید رنگ می شود، سپیده
نادان و کم عقل، بیخرد
جمع سفینه، کشتی ها کشتی یونانی تازی گشته کاوه فانه چوب شکاف شکافنده چوب شکاف (تیر)
استخوان بندی بالای شکم از گردن به پائین که در میان آن دل و شش قرار دارد و بمعنی پستان
نادان، بی خرد، بی حلم، بدخو
فینو کلاه کرکی یاپشمی سرخ کلاهی که با رنگ های دیگر به ویژه سیاه نیز دیده می شود گاهک زمان کوتاه دم کلاهی پشمی سرخ (غالبا) سفید یا رنگ دیگر که مصریان و بعض هندویان (و سابقا ترکان عثمانی) بر سر گذارند
((نِ یا نَ))
فرهنگ فارسی معین
کلاهی پشمی سرخ (غالباً) که مصریان و بعضی هندیان (سابقاً ترکان عثمانی) بر سر می گذارند