جدول جو
جدول جو

معنی مفینه

مفینه((مُ فِ نِ))
بچه ای که آب دماغش راه افتاده باشد
تصویری از مفینه
تصویر مفینه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مفینه

مفینه

مفینه
مف دار. بچه ای که مفش پشت لبش سرازیر است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). مفو. مفی. آنکه آب بینی وی پیوسته روان باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفی شود
لغت نامه دهخدا

مدینه

مدینه
شهر، مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تاسیسات اداری و امثال آن
مدینۀ فاضله: شهری خیالی که مردم آن جهت به دست آوردن سعادت حقیقی کوشش کنند و ادارۀ چنین مدینه ای در دست فاضلان و حکیمان باشد
مدینه
فرهنگ فارسی عمید

سفینه

سفینه
کشتی
کتابی که در آن مطالب مختلف خصوصاً اشعار جمع شده باشد، جُنگ
در علم نجوم از صورت های فلکی جنوبی دارای ۴۵ کوکب که به شکل کشتی تصویر کرده اند و سهیل هم جزء آن است، مفردِ واژۀ سُفُن و سُفائِن
سفینۀ فضایی: فضاپیمایی که برای جمع آوری اطلاعات به مدار زمین یا اجرام آسمانی دیگر فرستاده می شود
سفینه
فرهنگ فارسی عمید

دفینه

دفینه
پنهان، پول یا چیز دیگری که زیر خاک پنهان کرده باشند، گنج
دفینه
فرهنگ فارسی عمید