ابن محمدالاندلسی از اهل قرطبه بود و به ابن حداد معروف است. وی مردی لغوی بود که به سال 400 ه. ق. درگذشته. او را کتب متعددی است. از جمله کتاب الافعال را توسعه و بسط داده و بآن مطالبی افزوده است. (از روضات الجنات ص 314). رجوع به ابن حداد شود ابن المسیب بن حزن بن وهب المخزومی القرشی از تابعین و روات و یکی از هفت فقیه مدینه و سید تابعین و از محدثان و فقها وزهاد است. وی بسال 94 ه. ق. هجری درگذشت. رجوع به اعلام زرکلی و روضات الجنات ص 311 و شدالازار ص 10 شود ابن ابی الحسن بن عیسی المسیح که در زمان الناصرلدین الله خلیفۀ عباسی میزیست. رجوع به ابن مسیح ابونصر شود
ابن محمدالاندلسی از اهل قرطبه بود و به ابن حداد معروف است. وی مردی لغوی بود که به سال 400 هَ. ق. درگذشته. او را کتب متعددی است. از جمله کتاب الافعال را توسعه و بسط داده و بآن مطالبی افزوده است. (از روضات الجنات ص 314). رجوع به ابن حداد شود ابن المسیب بن حزن بن وهب المخزومی القرشی از تابعین و روات و یکی از هفت فقیه مدینه و سید تابعین و از محدثان و فقها وزهاد است. وی بسال 94 هَ. ق. هجری درگذشت. رجوع به اعلام زرکلی و روضات الجنات ص 311 و شدالازار ص 10 شود ابن ابی الحسن بن عیسی المسیح که در زمان الناصرلدین الله خلیفۀ عباسی میزیست. رجوع به ابن مسیح ابونصر شود
نام یک عده از طوایف ایل بختیاری است که در آبادی های اطراف دهستانهای سوسن و ایذه سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری که در مال امیرسوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
نام یک عده از طوایف ایل بختیاری است که در آبادی های اطراف دهستانهای سوسن و ایذه سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری که در مال امیرسوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
آتش افروخته و سوزان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آتش فروزان. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 58). آتش افروخته. ج، سعر. (مهذب الاسماء) (دهار) ، جهنم. دوزخ: من ز عکس زمهریرم زمهریر یا ز عکس آن سعیرم چون سعیر. (مثنوی). او همی جوشید از تف سعیر عقل می گفتش الم یأتک نذیر. (مثنوی). پس روان گردد بزندان سعیر که نباشد خار را زآتش گزیر. (مثنوی). ، طبقۀ چهارم از هفت طبقات دوزخ. (غیاث) آنندراج) : این دبیری رساندت به نعیم این دبیری رهاندت ز سعیر. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 171). این گور تو چنانکه رسول خدای گفت یا روضۀ بهشت است یا کندۀ سعیر. ناصرخسرو. لها ’جهنم’ سبعه ابواب. لکل باب منهم جزء مقسوم. نام اول جحیم. نام دوم جهنم. نام سیم سقر. نام چهارم سعیر. (قصص الانبیاء ص 7). کز دوستی مسیح نصاراست در سعیر وز دشمنی مسیح یهوداست در سقر. خاقانی. ، زبانۀ آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث)
آتش افروخته و سوزان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آتش فروزان. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 58). آتش افروخته. ج، سُعر. (مهذب الاسماء) (دهار) ، جهنم. دوزخ: من ز عکس زمهریرم زمهریر یا ز عکس آن سعیرم چون سعیر. (مثنوی). او همی جوشید از تف سعیر عقل می گفتش الم یأتک نذیر. (مثنوی). پس روان گردد بزندان سعیر که نباشد خار را زآتش گزیر. (مثنوی). ، طبقۀ چهارم از هفت طبقات دوزخ. (غیاث) آنندراج) : این دبیری رساندت به نعیم این دبیری رهاندت ز سعیر. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 171). این گور تو چنانکه رسول خدای گفت یا روضۀ بهشت است یا کندۀ سعیر. ناصرخسرو. لها ’جهنم’ سبعه ابواب. لکل باب منهم جزء مقسوم. نام اول جحیم. نام دوم جهنم. نام سیم سقر. نام چهارم سعیر. (قصص الانبیاء ص 7). کز دوستی مسیح نصاراست در سعیر وز دشمنی مسیح یهوداست در سقر. خاقانی. ، زبانۀ آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث)
نعت تفضیلی از سعی. ساعی تر. کوشاتر. کوشنده تر. - امثال: اسعی من رجل، قال حمزه لاادری ا رجل الانسان یراد بها ام رجل الجراد، قلت اکثرالحیوانات یسعی علی الرجل فلایبعد ان یراد به رجل الانسان و غیره التی یسعی علیها. (مجمع الامثال میدانی) ، بی برگ شدن درخت، سخت شدن جنگ. (منتهی الارب) ، روشن شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). روشن شدن صبح. (منتهی الارب) : وقت اسفار حاجب تاش برسید و دستوری خواست و در پیش من آمد و به ادب بنشست و مرا بمهمانی دعوت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 96). از مطلع آفتاب عزت و جلالت تباشیر اسفار صباح دولت بدمد. (جهانگشای جوینی) ، نماز بروشنی صبح کردن. (تاج المصادر بیهقی). نماز بروشنی صبح بکردن. (زوزنی). نماز گزاردن بروشنی صبح، تابان شدن روی، بر سر خود رفتن شتران، سفار بر پشت بینی اشتر نهادن، برگهای افتاده چرانیدن شتران را. (منتهی الارب) ، اظهار: بوقتی که از مجاری آن اسفار اسفار میکرد و از سرگذشت آن احوال اخبار میفرمود بر لفظ مبارک راند... (ترجمه تاریخ یمینی 26)
نعت تفضیلی از سعی. ساعی تر. کوشاتر. کوشنده تر. - امثال: اسعی من رِجْل، قال حمزه لاادری اَ رجل الانسان یراد بها ام رجل الجراد، قلت اکثرالحیوانات یسعی علی الرجل فلایبعد ان یراد به رجل الانسان و غیره التی یسعی علیها. (مجمع الامثال میدانی) ، بی برگ شدن درخت، سخت شدن جنگ. (منتهی الارب) ، روشن شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). روشن شدن صبح. (منتهی الارب) : وقت اسفار حاجب تاش برسید و دستوری خواست و در پیش من آمد و به ادب بنشست و مرا بمهمانی دعوت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 96). از مطلع آفتاب عزت و جلالت تباشیر اسفار صباح دولت بدمد. (جهانگشای جوینی) ، نماز بروشنی صبح کردن. (تاج المصادر بیهقی). نماز بروشنی صبح بکردن. (زوزنی). نماز گزاردن بروشنی صبح، تابان شدن روی، بر سر خود رفتن شتران، سِفار بر پشت بینی اشتر نهادن، برگهای افتاده چرانیدن شتران را. (منتهی الارب) ، اظهار: بوقتی که از مجاری آن اسفار اسفار میکرد و از سرگذشت آن احوال اخبار میفرمود بر لفظ مبارک راند... (ترجمه تاریخ یمینی 26)