معنی سعید - فرهنگ فارسی عمید
معنی سعید
- سعید سَعید
- خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، نیکوبخت، اقبالمند، فرخنده طالع، نکوبخت، سفیدبخت، بلندبخت، شادبخت، بختیار، مستسعد، خجسته فال، بلنداقبال، نیک اختر، خجسته طالع، فرخنده بخت، مقبل، طالع مند، خوش طالع، صاحب اقبال، خجسته، ایمن، فرّخ فال، جوان بخت، صاحب دولت خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، نیکوبَخت، اِقبالمَند، فَرخُندِه طالِع، نِکوبَخت، سِفیدبَخت، بُلَندبَخت، شادبَخت، بَختیار، مُستَسعَد، خَجَستِه فال، بُلَنداِقبال، نیک اَختَر، خَجَستِه طالِع، فَرخُندِه بَخت، مُقبِل، طالِع مَند، خوش طالِع، صاحِب اِقبال، خَجَستِه، اَیمَن، فَرُّخ فال، جوان بَخت، صاحِب دُولَت
فرهنگ فارسی عمید