جدول جو
جدول جو

معنی سرپنجه - جستجوی لغت در جدول جو

سرپنجه
سرانگشتان، پنجۀ دست، کنایه از زور، نیرو، قدرت، زبردست، برای مثال جنگ و زورآوری مکن با مست / پیش سرپنجه در بغل نه دست (سعدی - ۱۷۸)
تصویری از سرپنجه
تصویر سرپنجه
فرهنگ فارسی عمید
سرپنجه
((~. پَ جَ یا جِ))
سر انگشتان، نیرو، قدرت، زورمند، ستمگر
تصویری از سرپنجه
تصویر سرپنجه
فرهنگ فارسی معین
سرپنجه
چنگ، چنگال، استیلا، تسلط، زور، قدرت، مسلط، جفاپیشه، ستمگر، ظالم
متضاد: دادگر، رئوف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرپنجه
تصویر شیرپنجه
قوی پنجه، زورمند، شیرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
حالتی که به انسان دست می دهد و تصور می کند همه چیز دور او می چرخد، دوار، سرگیچش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
سر حال، سرخوش، شادمان، بانشاط، معروف، نامدار، متنفذ، سردسته، بزرگ تر صنف یا طایفه، سرجنبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپرنده
تصویر سپرنده
کسی که چیزی به کس دیگر بسپارد، تسلیم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپرنده
تصویر سپرنده
طی کنندۀ راه، رونده، پایمال کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهنجه
تصویر فرهنجه
باادب، خوش خو، نیکوسیرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپنجگی
تصویر سرپنجگی
زورمندی، دلاوری، زبردستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپوشه
تصویر سرپوشه
سرپوش، آنکه اسرار کسی را حفظ کند و به دیگران نگوید، رازدار، رازنگهدار، پارچه ای که زنان با آن سر خود را بپوشانند، آنچه بالای چیزی بگذارند که روی آن پوشیده شود
فرهنگ فارسی عمید
(سِ رِ جِ)
دهی از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمه و چاه. ساکنین از طایفۀ ابوالوفائی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرجوجه
تصویر سرجوجه
سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپنجگی
تصویر سرپنجگی
قوت و توانایی و پهلوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرموجه
تصویر سرموجه
پارسی تازی گشته سرموزه پا تاوه
فرهنگ لغت هوشیار
سر گردانی حیرت، حالتی که به شخص دست میدهد و به سبب آن پندارند که اطاق و اشیا دور سر او میچرخند دوار سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگنده
تصویر سرگنده
با نفوذ، کله بزرگ، متمول، کله گنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکنده
تصویر سرکنده
آنکه سرش را کنده و بریده باشند: مرغ سر کنده
فرهنگ لغت هوشیار
سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
سر انگشتان، پنجه دست چنگ چنگال، قدرت زور، دارای پنجه قدرت مسلط: تو آن کودک از مگس رنجه یی که امروز سالار و سرپنجه یی (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بر سر دیگ کماجدان کاسه خم و جز آن گذارند تا محتوی آن محفوظ ماند، مقنعه زنان سر انداز. یا سر پوش از سر طبق برداشتن، از روی طبق سرپوش را بر کنار کردن، سری را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهنجه
تصویر فرهنجه
با ادب مودب، خوش خلق خوشخوی
فرهنگ لغت هوشیار
((~. جِ))
حالتی که به انسان دست می دهد و تصور می کند که همه چیز دور او می چرخد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهنجه
تصویر فرهنجه
((فَ هَ جِ))
با ادب، نیکو سیرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
((~. زِ دَ یا دِ))
شادمان، سرحال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرپناه
تصویر سرپناه
مسکن، آغل
فرهنگ واژه فارسی سره
اقامتگاه، مسکن، پناهگاه، مامن، حفاظ، جان پناه، خانه، کاشانه، خانه محقر، آلونک، کلبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
Dizziness, Giddiness, Grogginess, Wooziness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
Brisk, Pert, Frisky, Zippy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دفعه، بار، مرتبه، انگشتان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
головокружение , головокружение , головокружение , головокружение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
живой , игривый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
lebendig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
Schwindel, Benommenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
запаморочення , запаморочення , запаморочення
دیکشنری فارسی به اوکراینی