جدول جو
جدول جو

معنی سپرنده

سپرنده
کسی که چیزی به کس دیگر بسپارد، تسلیم کننده
تصویری از سپرنده
تصویر سپرنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سپرنده

سترنده

سترنده
تراشیده (موی و غیره)، پاک کننده زداینده، محو کننده زایل کننده
سترنده
فرهنگ لغت هوشیار

سپارنده

سپارنده
تسلیم کننده. سپرنده:
ستد سنگ ازو شهریار جهان
سپارندۀ سنگ ازو شد نهان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پرنده

پرنده
اسم پریدن، هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر، جمع پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده
فرهنگ لغت هوشیار

پرنده

پرنده
پرواز کننده، هر جانوری که در هوا پرواز کند، هر جانوری از خانوادۀ پرندگان
پرنده
فرهنگ فارسی عمید

سپرده

سپرده
چیزی که در جایی یا نزد کسی به رسم امانت گذاشته می شود، ودیعه
سپرده
فرهنگ فارسی عمید