- سرودن
- سراییدن، شعر گفتن، نظم کردن
معنی سرودن - جستجوی لغت در جدول جو
- سرودن
- آواز خواندن، شعر خواندن، شعر گفتن، سراییدن
- سرودن ((سُ دَ))
- آواز خواندن، شعر گفتن، سراییدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بریدن گیاه و غلات از روی زمین درو کردن، درو کردن درویده
مراجعه کردن
مدح و تمجید کردن
برتر بودن، شهیر بودن
لغزیدن، سرخوردن
منسوب به سرو مانند سرو: بالای سروین
سرود گوی مغنی
خوانده شده (آواز)، ساخته شده (شعر و سرود)
رئیس سرور، افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پایین تر از سرگرد سلطان
لیز خوردن، سر خوردن، لغزیدن
افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم را می گویند، پیشوا و رئیس و سرور. به این معنی سابقاً سلطان می گفتند
شعر یا سرود که کسی گفته یا خوانده باشد، گفته و خوانده شده
مدح کردن، ستایش کردن، ستاییدن، خوبی و نیکویی کسی یا چیزی را بیان کردن، وصف کردن
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
افسری که دارای درجه بالاتر از ستوان و پایین تر از سرگرد است و فرماندهی یک گروهان را بر عهده دارد
مانند سرو
تماس
آنتن
گیاهی است از تیره روناسیان بسیار شبیه به شیر پنیر دارای برگهای نوک تیز و گلهای کوچک و زرد ارتفاع آن به دو متر میرسد ولی برگهای آن درشت تر است و از ریشه آن ماده قرمز رنگی بدست میاید که در رنگرزی بکار رود
آواز نشاط انگیز یا مهیج (انسان پرنده) نغمه، شعر آهنگدار دارای جنبه حماسی ملی وطنی. یا سرود پارسی. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود شاهنشاهی. سرود حاکی از ستایش شاه. یا سرود ماورا النهری. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود ملی. سرود رسمی یک کشور و آن حاکی از روحیه تاریخ و سنن آن کشور است
لمس، مالیدن، کوبیدن، ریز کردن، سفتن
شاخ گاو، گوسفند و امثال آن ها
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی، پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، پرواسیدن، بسودن، پرماس، برماسیدن
سفتن، ساییدن، نرم کردن چیزی، کوبیدن
سفتن، ساییدن، نرم کردن چیزی، کوبیدن