جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سریدن

سریدن

سریدن
لغزیدن. سُرخوردن. از سطحی مایل به پستی نشسته بزیر لغزیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

رسیدن

رسیدن
آمدن در آمدن وارد شدن، پیوستن چیزی به چیز دیگر اتصال، پیوستن شخصی به شخص دیگر اتصال تلاقی، واقع شدن، وقوع، پختن میوه نضج، حد بلوغ یافتن، کامل شدن، کمال یافتن، مواظبت کردن مراقبت کردن رسیدگی کردن، فرصت کردن: (نرسیدم که کارت را انجام دهم)
فرهنگ لغت هوشیار