- سرمدست
- ترکی پارسی خاردست کسی که دست زبر و پینه بسته دارد
معنی سرمدست - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همیشگی و ابدیت و ازلیت
کسی که از بسیار کار کردن دستهایش پینه بسته باشد
کسی که از بسیاری کار کردن دستش پینه بسته باشد
مچ دست بند دست، با نوک انگشتان گرقتن
با نشاط و مغرور
مست، سرخوش، بانشاط، مغرور
سرپنجه، پنجه، انگشتان دست
برومند
مرزها
مستقیم
آق سقل
ولی، مسئول، رئیس، رییس، قیم، متولی
دارنده زر، مالدار
چابک چالاک جلد، ماهر زبردست
آنکه در کار خویش خام است مبتدی تازه کار
جلد چست چالاک زرنگ، ماهر حاذق، نیرنگ باز شعبده گر مشعبد حقه باز
مستقیم
آنچه بر سر دست یا در دست باشد، چوبی که قلندران بر سر دست گیرند، طعام و شرابی که حاضر باشد یا زود حاضر کنند ماحضر
پیشوا، قائد، رئیس
از ساخته های فارسی گویان مرزها جمع (غلط) سرحد سرحدها ثغور: (عمده ترین ارکان دولت و قاطبه امرا درگاه معلی و سرحدات ولایات ممالک محروسه)
آنکه عهده دار و مواظبت و نگهداری شخص شی یا موسسه ای باشد رئیس، کسی که از ظرف دولت دسته ای از ایلات و عشایر را اداره کند، بزرگ مهتر سرور، پرستار سروری
مستی مخموری، سر خوشی، مدهوشی، غرور تکبر
مستی، سرخوشی، غرور و تکبر
پرستار، نگهبان، بزرگ تر خانواده، کسی که در اداره یا بنگاهی به جای رئیس کار می کند
کسی که با قلم کار کند، نویسنده، نقاش
عجولانه، چیزی که بر سر دست یا دم دست باشد، کاری که بر سر دست و فوری و بی درنگ انجام دهند، آنچه حاضر باشد یا زود حاضر شود از طعام و شراب، برای مثال باده ای چند خورد سردستی / روی صحرا شد از سر مستی (نظامی۴ - ۵۷۲)
مستقیم، راه راست، بی پیچ و خم، بی کم و کاست، بدون ابهام و پیچیدگی
سرپرست و بزرگ تر یک دسته از مردم سرگروه، سرکرده
نویسنده، نقاش
نوعی پارچه تنگ وملایم نرمه
کارگری که بمقام استادی نرسیده اماازمرحله مبتدی بودن نیز گذشته و باید زیر دست استاد کار کند. توضیح بیشتر به کارگر خمیر گیری که زیر دست استاد (خلیفه) کار میکند اطلاق شود ، معاون یاور دستیار