جدول جو
جدول جو

معنی سرمدست - جستجوی لغت در جدول جو

سرمدست
ترکی پارسی خاردست کسی که دست زبر و پینه بسته دارد
تصویری از سرمدست
تصویر سرمدست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرمدیت
تصویر سرمدیت
همیشگی و ابدیت و ازلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
کسی که از بسیار کار کردن دستهایش پینه بسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
کسی که از بسیاری کار کردن دستش پینه بسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
((س رَ. دَ))
کسی که از کار کردن زیاد دستهایش پینه بسته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سردست
تصویر سردست
مچ دست بند دست، با نوک انگشتان گرقتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمست
تصویر سرمست
با نشاط و مغرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمست
تصویر سرمست
مست، سرخوش، بانشاط، مغرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردست
تصویر سردست
سرپنجه، پنجه، انگشتان دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمست
تصویر سرمست
((سَ مَ))
سرخوش، با نشاط، مغرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرمدخت
تصویر خرمدخت
(دخترانه)
دختر شاد و خندان، دختر شاد و با طراوت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برودست
تصویر برودست
برومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحدات
تصویر سرحدات
مرزها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرراست
تصویر سرراست
مستقیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سردسته
تصویر سردسته
آق سقل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
ولی، مسئول، رئیس، رییس، قیم، متولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زربدست
تصویر زربدست
دارنده زر، مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چربدست
تصویر چربدست
چابک چالاک جلد، ماهر زبردست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامدست
تصویر خامدست
آنکه در کار خویش خام است مبتدی تازه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر دست
تصویر تر دست
جلد چست چالاک زرنگ، ماهر حاذق، نیرنگ باز شعبده گر مشعبد حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرراست
تصویر سرراست
مستقیم
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بر سر دست یا در دست باشد، چوبی که قلندران بر سر دست گیرند، طعام و شرابی که حاضر باشد یا زود حاضر کنند ماحضر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردسته
تصویر سردسته
پیشوا، قائد، رئیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحدات
تصویر سرحدات
از ساخته های فارسی گویان مرزها جمع (غلط) سرحد سرحدها ثغور: (عمده ترین ارکان دولت و قاطبه امرا درگاه معلی و سرحدات ولایات ممالک محروسه)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه عهده دار و مواظبت و نگهداری شخص شی یا موسسه ای باشد رئیس، کسی که از ظرف دولت دسته ای از ایلات و عشایر را اداره کند، بزرگ مهتر سرور، پرستار سروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمستی
تصویر سرمستی
مستی مخموری، سر خوشی، مدهوشی، غرور تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمستی
تصویر سرمستی
مستی، سرخوشی، غرور و تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
پرستار، نگهبان، بزرگ تر خانواده، کسی که در اداره یا بنگاهی به جای رئیس کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمدست
تصویر قلمدست
کسی که با قلم کار کند، نویسنده، نقاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردستی
تصویر سردستی
عجولانه، چیزی که بر سر دست یا دم دست باشد، کاری که بر سر دست و فوری و بی درنگ انجام دهند، آنچه حاضر باشد یا زود حاضر شود از طعام و شراب، برای مثال باده ای چند خورد سردستی / روی صحرا شد از سر مستی (نظامی۴ - ۵۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرراست
تصویر سرراست
مستقیم، راه راست، بی پیچ و خم، بی کم و کاست، بدون ابهام و پیچیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردسته
تصویر سردسته
سرپرست و بزرگ تر یک دسته از مردم سرگروه، سرکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمدست
تصویر قلمدست
نویسنده، نقاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم دست
تصویر نرم دست
نوعی پارچه تنگ وملایم نرمه
فرهنگ لغت هوشیار
کارگری که بمقام استادی نرسیده اماازمرحله مبتدی بودن نیز گذشته و باید زیر دست استاد کار کند. توضیح بیشتر به کارگر خمیر گیری که زیر دست استاد (خلیفه) کار میکند اطلاق شود ، معاون یاور دستیار
فرهنگ لغت هوشیار