جدول جو
جدول جو

معنی سرفت - جستجوی لغت در جدول جو

سرفت
کلفت، تراشیده، محکم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرفت
تصویر کرفت
پلید، چرکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
خوی، نهاد، طینت، فطرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرفت
تصویر خرفت
کودن، ویژگی کسی که بر اثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده است
خرفت شدن: تباه شدن عقل بر اثر پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفت
تصویر گرفت
مؤاخذه، بازخواست، غرامت، تاوان، طعنه و سرزنش، گرفتن
گرفت و گیر: گرفتن و دربند کردن، درگیری، مؤاخذه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترفت
تصویر ترفت
نعمت و آسایش، زندگانی فراخ و با نازونعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
دزدیدن، دزدی کردن، دزدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سریت
تصویر سریت
کنیز مخصوص هم بستر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرعت
تصویر سرعت
مقابل کندی، شتاب، تندی و تیزی، در علم فیزیک مسافت طی شده در واحد زمان که با کیلومتر، متر بر ثانیه، سال نوری و امثال آن سنجیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
خروج هوای زفیری که از ریه بطور مقطع و کوتاه بر اثر تحریک مجاری تنفسی خصوصاً قصبه الریه و ابتدای حلق بیرون میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفت
تصویر ترفت
شکسته گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرفت
تصویر هرفت
شدید سخت: (کتک هرفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفت
تصویر گرفت
بازخواست، مواخذه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفوت
تصویر سرفوت
آذرشین (سمندر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفت
تصویر خرفت
کند فهم، کند ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرفت
تصویر کرفت
پلید، چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
فطرت، خلقت، طینت، طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
دزدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرعت
تصویر سرعت
شتاب، تندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفل
تصویر سرفل
پنجه غازی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه. کنیزکی که برای جماع و تمتع باشد جمع سراری
فرهنگ لغت هوشیار
((سُ فِ))
صدایی که در اثر خارش حلق و خروج هوای ریه از سینه بیرون می آید و بیشتر در اثر بیماری های ریوی تولید می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرفت
تصویر هرفت
((هِ رِ))
شدید، سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرفت
تصویر گرفت
((گِ رِ))
مؤاخذه، ایراد، گرفتن، اخذ، غرامت، تاوان، خسوف، کسوف، گرفتاری، جرم، جنایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرفت
تصویر کرفت
((کِ رِ))
پلیدی، نجاست، چرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
((س رِ))
نهاد، فطرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرعت
تصویر سرعت
((سَ رَ))
تند رفتن، تندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریت
تصویر سریت
((سُ رِّ یَُ))
کنیزی که برای جماع و تمتع باشد، جمع سراری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
((س قَ))
دزدی، دزدی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریت
تصویر سریت
((سَ یَّ))
لشکری که پیغامبر (ص) شخصاً در آن حضور نداشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرفت
تصویر خرفت
((خِ رِ))
ابله، نادان، کندذهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پسرفت
تصویر پسرفت
تنزل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرقت
تصویر سرقت
دزدی، دستبرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
طبیعت، فطرت، ماهیت، ذات، طبع، خصلت
فرهنگ واژه فارسی سره
به زور بر سر کسی افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی