معنی خرفت خرفت کودن، ویژگی کسی که بر اثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده استخرفت شدن: تباه شدن عقل بر اثر پیری تصویر خرفت فرهنگ فارسی عمید
خرفت خرفت کندفهم. کندذهن. (یادداشت بخط مؤلف). کودن. بیحس. مبهوت. ازکاررفته. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
خرفت خرفت پیر، سالخورده، کهنسالمتضاد: خردسال، برنا، جوان، پخمه، حواس پرت، خرف، بی هوش وحواس، کم حواس، کندذهن، کم هوش، کودن، منگ، ابله فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرفه خرفه چیده گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء فرهنگ لغت هوشیار