مقداری غذا که از چربی و قسمت مرغوب خوراکی که در دیگ در حال جوشیدن است بردارند، برای مثال ز هر خوردی که طعم نوش دارد / حلاوت بیشتر سرجوش دارد (نظامی۲ - ۱۷۴)، خلاصه، زبده
مقداری غذا که از چربی و قسمت مرغوب خوراکی که در دیگ در حال جوشیدن است بردارند، برای مِثال ز هر خوردی که طعم نوش دارد / حلاوت بیشتر سرجوش دارد (نظامی۲ - ۱۷۴)، خلاصه، زبده
عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، انژه، مژو، نسک، نرسک، نرسنگ، مرجمک، بنوسرخ
عَدَس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچِه، اَنژِه، مِژو، نَسک، نَرَسک، نَرسنگ، مَرجُمَک، بُنوسُرخ
پنگان و اندازۀ تعیین آب. (ناظم الاطباء). کاسۀ مسین گردی که در ته آن سوراخی است، و این کاسه را در کاسۀ بزرگتری که پر از آب است قرار دهند و بعنوان ساعت آبی از آن استفاده میکنند. (فرهنگ فارسی معین)
پنگان و اندازۀ تعیین آب. (ناظم الاطباء). کاسۀ مسین گردی که در ته آن سوراخی است، و این کاسه را در کاسۀ بزرگتری که پر از آب است قرار دهند و بعنوان ساعت آبی از آن استفاده میکنند. (فرهنگ فارسی معین)
نام یکی از دهستانهای مرکزی شهرستان مراغه که در شمال و خاور بخش واقع شده است و آب قراء دهستان از رودخانه های صوفی چای، مردق چگان، لیلان، و قنوات و چشمه ها تأمین میگردد. محصول عمده آن غلات، حبوب، پنبه، چغندر و باغات انگور فراوان است. دهستان سراجو از 108 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع نفوس آن در حدود 46260 تن است. و قراء عمده آن عبارت از صومعۀ پائین، گرمجوان، گل تپه، مرکز دهستان، ورجوی، آشان، اسفستانج، گهق میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام یکی از دهستانهای مرکزی شهرستان مراغه که در شمال و خاور بخش واقع شده است و آب قراء دهستان از رودخانه های صوفی چای، مردق چگان، لیلان، و قنوات و چشمه ها تأمین میگردد. محصول عمده آن غلات، حبوب، پنبه، چغندر و باغات انگور فراوان است. دهستان سراجو از 108 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع نفوس آن در حدود 46260 تن است. و قراء عمده آن عبارت از صومعۀ پائین، گرمجوان، گل تپه، مرکز دهستان، ورجوی، آشان، اسفستانج، گهق میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
امیدوارم. (مؤید الفضلاء). امید دارم: قاف تا قاف همه ملک جهان زان تو باد خود همین دان که بود ارجو ان شاء اﷲ. منوچهری. تکیه بر همت و مروت توست طمع من وفا شود ارجو. سوزنی. - ارجو که، امیدوارم که: نوعاشقم و از همه خوبان زمانه دخشم بتو است ارجو کم نیک بود فال. فرالاوی. نام تو چو خضر است بهرجای رسیده ارجو که چنان باشی تو نیز بقادار. فرخی. فرخنده و فرخ بر میر منی امروز ارجو که همایون و مبارک بود این فال. فرخی. ارجو که ترا تاابدالدهر بهر کار توفیق بود ز ایزد و از دولت یاری. فرخی. ارجو که فرخی بود و فرخجستگی و ایزد بکار ملک مر او را بود معین. فرخی. ارجو که مردی بود مبارز کز پیل نندیشد و ز ضرغام. فرخی. من چنین دانم و ارجو که چنین باشد کو نامه ناخوانده خرامد به بهشت از محشر. فرخی. فال نیکو زدم ارجو که چنین باشد راست تا زنم زینسان هر روزه یکی فال دگر. فرخی. ارجو که بسعی و اهتمام تو زین غم بدهد خلاص دادارم. مسعودسعد. ارجو که چو دیدار تو بینم بر روی تو زین گوهران فشانم. مسعودسعد. ارجو که ضعف تن نکند خاطر مرا در مدح تو بعجز و بتقصیر متهم. مسعودسعد. بر مجلس تو بنده را سوءالی است ارجو که جوابش نعم فرستی. سوزنی. ارجو که جزع شوخ تو از ناز نغنود تا بهره یابد از خوشی لعل تو لعل ّ. سوزنی. ارجو که رهی شود ز سعیت بر اغلب مادحان مقدم. انوری
امیدوارم. (مؤید الفضلاء). امید دارم: قاف تا قاف همه ملک جهان زان تو باد خود همین دان که بود ارجو ان شاء اﷲ. منوچهری. تکیه بر همت و مروت توست طمع من وفا شود ارجو. سوزنی. - ارجو که، امیدوارم که: نوعاشقم و از همه خوبان زمانه دَخشم بتو است ارجو کِم نیک بود فال. فرالاوی. نام تو چو خضر است بهرجای رسیده ارجو که چنان باشی تو نیز بقادار. فرخی. فرخنده و فرخ برِ میرِ منی امروز ارجو که همایون و مبارک بود این فال. فرخی. ارجو که ترا تاابدالدهر بهر کار توفیق بود ز ایزد و از دولت یاری. فرخی. ارجو که فرخی بود و فرخجستگی و ایزد بکار ملک مر او را بود معین. فرخی. ارجو که مردی بود مبارز کز پیل نندیشد و ز ضرغام. فرخی. من چنین دانم و ارجو که چنین باشد کو نامه ناخوانده خرامد به بهشت از محشر. فرخی. فال نیکو زدم ارجو که چنین باشد راست تا زنم زینسان هر روزه یکی فال دگر. فرخی. ارجو که بسعی و اهتمام تو زین غم بدهد خلاص دادارم. مسعودسعد. ارجو که چو دیدار تو بینم بر روی تو زین گوهران فشانم. مسعودسعد. ارجو که ضعف تن نکند خاطر مرا در مدح تو بعجز و بتقصیر متهم. مسعودسعد. بر مجلس تو بنده را سوءالی است ارجو که جوابش نعم فرستی. سوزنی. ارجو که جزع شوخ تو از ناز نغنود تا بهره یابد از خوشی لعل تو لَعل ّ. سوزنی. ارجو که رهی شود ز سعیت بر اغلب مادحان مقدم. انوری
ابن منصور بن الرومی. در زمان حکومت معاویه بن ابی سفیان و یزید بن معاویه متقلد وزارت بود. (دستورالوزراء ص 20). رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 40 و مجمل التواریخ ص 297 و 299 و تاریخ اسلام چ دانشگاه ص 153 و 155 شود
ابن منصور بن الرومی. در زمان حکومت معاویه بن ابی سفیان و یزید بن معاویه متقلد وزارت بود. (دستورالوزراء ص 20). رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 40 و مجمل التواریخ ص 297 و 299 و تاریخ اسلام چ دانشگاه ص 153 و 155 شود
شوربائی را گویند که در اول جوش از دیگ برآرند و به نمک چش خورند. (آنندراج) (برهان) (رشیدی). شوربایی که در اول جوش کشند و آن را سردیگ نامند. (شرفنامۀ منیری) : ز هر خوردی که طعم نوش دارد حلاوت بیشتر سرجوش دارد. نظامی. ، بمجاز، صاف هر چیز چون بادۀ سرجوش و می سرجوش و بوسهای سرجوش. (آنندراج) : زلطفی که سرجوش آن جمله بود گره بست گردون و جنبش نمود. نظامی. گر آشفته شدم هوشم تو بردی ببر جوشم که سرجوشم تو بردی. نظامی. دیده را حسن عرقناک تو بیهوش کند عرق روی تو کار می سرجوش کند. محسن تأثیر (ازآنندراج). خراب بادۀ سرجوش کرده ای ما را بهوش باش که بیهوش کرده ای ما را. ظهوری (ازآنندراج). قسمت آدم شد از روز ازل سرجوش فیض جام اول را به خاک آن ساقی رعنا فشاند. صائب (از آنندراج). ، کنایه از خلاصه و زبده و اول هر چیز. (برهان). هرچیز صاف و خلاصه. (غیاث) : سرجوش خلاصۀ معانی سرچشمۀ آب زندگانی. نظامی
شوربائی را گویند که در اول جوش از دیگ برآرند و به نمک چش خورند. (آنندراج) (برهان) (رشیدی). شوربایی که در اول جوش کشند و آن را سردیگ نامند. (شرفنامۀ منیری) : ز هر خوردی که طعم نوش دارد حلاوت بیشتر سرجوش دارد. نظامی. ، بمجاز، صاف هر چیز چون بادۀ سرجوش و می سرجوش و بوسهای سرجوش. (آنندراج) : زلطفی که سرجوش آن جمله بود گره بست گردون و جنبش نمود. نظامی. گر آشفته شدم هوشم تو بردی ببر جوشم که سرجوشم تو بردی. نظامی. دیده را حسن عرقناک تو بیهوش کند عرق روی تو کار می سرجوش کند. محسن تأثیر (ازآنندراج). خراب بادۀ سرجوش کرده ای ما را بهوش باش که بیهوش کرده ای ما را. ظهوری (ازآنندراج). قسمت آدم شد از روز ازل سرجوش فیض جام اول را به خاک آن ساقی رعنا فشاند. صائب (از آنندراج). ، کنایه از خلاصه و زبده و اول هر چیز. (برهان). هرچیز صاف و خلاصه. (غیاث) : سرجوش خلاصۀ معانی سرچشمۀ آب زندگانی. نظامی
امیدوارم متکلم وحده مضارع از مصدر (رجا) امید دارم امیدوارم: (تکیه برهمت و مرت تست طمع من وفا شود ارجو) (سوزنی) توضیح: عالبا پس از آن (که) آید: فرخنده و فرخ بر میر منی امروز ارجو که همایون و مبارک بود ای فال. (فرخی)
امیدوارم متکلم وحده مضارع از مصدر (رجا) امید دارم امیدوارم: (تکیه برهمت و مرت تست طمع من وفا شود ارجو) (سوزنی) توضیح: عالبا پس از آن (که) آید: فرخنده و فرخ بر میر منی امروز ارجو که همایون و مبارک بود ای فال. (فرخی)
امید داشته شده عدس: ... تا بیرون آرد برای ما از آنچه برویاند زمین از تره اش و سیرش و مرجویش و پیازش... امید داشته شده: مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال
امید داشته شده عدس: ... تا بیرون آرد برای ما از آنچه برویاند زمین از تره اش و سیرش و مرجویش و پیازش... امید داشته شده: مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال