جدول جو
جدول جو

معنی سخوی - جستجوی لغت در جدول جو

سخوی
(سَخْ وی ی)
منسوب است به سخا که دهی است در پائین ارض مصر. (الانساب سمعانی). رجوع به سخا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخون
تصویر سخون
سخن، آنچه گفته شود، کلام، قول، نطق، بیان، گفتار برای مثال بودنی بود می بیار اکنون / رطل پر کن مگوی بیش سخون (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سختی
تصویر سختی
رنج، زحمت، محکمی، دشواری، کنایه از فقر، تنگ دستی، وجود نمک های قلیایی خاکی در آب
سختی کشیدن: رنج بردن، زحمت کشیدن، تحمل فقر و تنگ دستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالیانه، سالانه، جیره یا مزد یا درآمدی که در هر سال به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوی
تصویر اخوی
برادر، برادرانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساوی
تصویر ساوی
از مردم ساوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، ورتیج، وشم، سمان، کراک، سمانه، کرک، بدبده
فرهنگ فارسی عمید
(سَخْ)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد واقع در 25 هزارگزی شمال باختری نیر. ناحیه ای است کوهستانی، هوای آن معتدل است. 366 تن سکنه دارد. آب آن ازقنات و رودخانه تأمین میشود. محصول آنجا غلات، نخود، بادام، گردو، توت، انگور و سیب زمینی است. اهالی بکشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی زنان کرباس بافی است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخوط
تصویر سخوط
پلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخری
تصویر سخری
مطیع و فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
محکمی استواری سفتی مقابل سستی نرمی، دشواری اشکال مقابل آسانی سهولت، درشتی صلابت، بخل خست، سنگدلی بیرحمی، زحمت شفقت، محنت رنج، فقر تهیدستی، آسیب بلا آفت. یا سختی دیوار دهر. حوادث روزگار، آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروی
تصویر سروی
منسوب به سرو، نوعی از خطوط اسلامی شجری. شاخ جانوران سرو
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سموی
تصویر سموی
منسوب به اسم شیئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالانه
فرهنگ لغت هوشیار
شوربای گرم کرده خوراک گرم کرده سخن: بودنی بود می بیارا اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون. (رودکی 1107)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سخواء، زمینهای نرم و فراخ، جمع سخاویه، زمین های نرم و فراخ زمین های هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبوی
تصویر سبوی
آوندی سفالین و دسته دار که در آن شراب و جز آن ریزند کوزه سفالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوی
تصویر اخوی
برادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخود
تصویر سخود
جوانی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
((سَ وا))
مایه تسلی، عسل، بلدرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروی
تصویر سروی
((سُ یا سَ))
شاخ جانوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سختی
تصویر سختی
((سَ))
پایداری، مشکل، دشواری، بخل، بی رحمی، زحمت، گرفتاری، رنج، تهیدستی.8- آسیب، بلا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
((سَ نَ))
منسوب به سنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخون
تصویر سخون
((سُ خُ))
سخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوی
تصویر اخوی
((اَ خَ))
برادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سختی
تصویر سختی
شدت، زحمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخوی
تصویر اخوی
برادر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سختی
تصویر سختی
Adversity, Crunchiness, Difficulty, Hardiness, Hardness, Rigidity, Rigidness, Toughness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سختی
تصویر سختی
невзгоды , хрусткость , трудность , выносливость , жесткость , жесткость , твёрдость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سختی
تصویر سختی
Widrigkeit, Knusprigkeit, Schwierigkeit, Zähigkeit, Härte, (DE) Steifheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سختی
تصویر سختی
негаразди , хрускіт , складність , витривалість , твердість , жорсткість , міцність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سختی
تصویر سختی
przeciwność, chrupkość, trudność, wytrzymałość, twardość, (PL) sztywność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سختی
تصویر سختی
逆境 , 脆度 , 困难 , 耐力 , 硬度 , 刚性 , 坚韧
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سختی
تصویر سختی
adversidade, crocância, dificuldade, resistência, dureza, (PT) rigidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی