جدول جو
جدول جو

معنی سخوط - جستجوی لغت در جدول جو

سخوط
پلید
تصویری از سخوط
تصویر سخوط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسخوط
تصویر مسخوط
بد آیند نا خوشایند ناخوش منفور مکروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسخوط
تصویر مسخوط
((مَ))
ناخوش، منفور، مکروه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
سرنگونی، واژگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبوط
تصویر سبوط
فرو هشتگی موی، تپ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شوربای گرم کرده خوراک گرم کرده سخن: بودنی بود می بیارا اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون. (رودکی 1107)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخود
تصویر سخود
جوانی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
افتادن، بر زمین فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
چکاندن در بینی، داروی بینی، شامک چکان (شامک قطره)، گرده بو (انفیه) عطسه آور (دارو) معطس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سموط
تصویر سموط
جمع سمط، رشته های مروارید گردن بند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوط
تصویر سنوط
کوسه که هیچ ریش ندارد یا مرد سبک ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعوط
تصویر سعوط
دارویی عطسه آور که در بینی بریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخون
تصویر سخون
سخن، آنچه گفته شود، کلام، قول، نطق، بیان، گفتار برای مثال بودنی بود می بیار اکنون / رطل پر کن مگوی بیش سخون (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخون
تصویر سخون
((سُ خُ))
سخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
((سُ))
افتادن، افتادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعوط
تصویر سعوط
((سَ))
عطسه آور (دارو)، معطس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سموط
تصویر سموط
سمط ها، چیزهایی که از گلوبند آویزان باشد، گردن بندها، جمع واژۀ سمط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوط
تصویر خوط
شاخه نازک شاخه یکساله، نیک آفرید (نیکو خلقت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخط
تصویر سخط
چشم گرفتن، نا خشنودی، ضد رضا
فرهنگ لغت هوشیار
تاژک، تازیانه، مانداب، بارورو راه باریک بر باره یا باروی شهر، بهره، سختی، شاخه تره، مایه آمیزه آمیزه آب درهم آمیزی درآمیختن، تازیانه زدن تا خون و تازیانه درآمیزند تازیانه، جمع اسواط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخط
تصویر سخط
خشم گرفتن بر کسی، ناخوش داشتن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخط
تصویر سخط
((سَ خَ))
خشم گرفتن، کراهت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوط
تصویر سوط
((سَ))
تازیانه، جمع اسواط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوط
تصویر سوط
تازیانه، تسمۀ چرمی با دستۀ چوبی که هنگام اسب تاختن به دست می گیرند یا با آن کسی را کتک می زنند، شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخط
تصویر سخط
خشم، غضب، ناخشنودی
فرهنگ فارسی عمید