مکروه. (غیاث) (آنندراج). بدین معنی در اقرب الموارد و منتهی الارب مسخوط آمده است، در بیت زیر بمعنی نفرین شده و ملعون آمده است: همچنان کاصحاب فیل و قوم لوط کردشان مرجوم چون خود آن سخوط. مثنوی
مکروه. (غیاث) (آنندراج). بدین معنی در اقرب الموارد و منتهی الارب مسخوط آمده است، در بیت زیر بمعنی نفرین شده و ملعون آمده است: همچنان کَاصحاب فیل و قوم لوط کردشان مرجوم چون خود آن سخوط. مثنوی
فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
بمعنی سخن که کلام باشد. (برهان) (آنندراج) (غیاث) : بودنی بود می بیار اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون. رودکی. ترسم کآن وهم تیزخیزت روزی وهم همه هندوان بسوزد بسخون. دقیقی
بمعنی سخن که کلام باشد. (برهان) (آنندراج) (غیاث) : بودنی بود می بیار اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون. رودکی. ترسم کآن وهم تیزخیزت روزی وهم همه هندوان بسوزد بِسْخون. دقیقی
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است: کثیف کردن. لکه کردن. گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلفت و بدترکیب درست کردن. کتاب و تألیفی را به صورت کثیف و ضخیم و نامطلوب ترتیب دادن. بد ترتیب دادن. چیزی را خراب کردن و بد تعمیر کردن. خراب کردن. ضایع کردن. فاسد کردن. (دزی ج 1 ص 63)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است: کثیف کردن. لکه کردن. گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلفت و بدترکیب درست کردن. کتاب و تألیفی را به صورت کثیف و ضخیم و نامطلوب ترتیب دادن. بد ترتیب دادن. چیزی را خراب کردن و بد تعمیر کردن. خراب کردن. ضایع کردن. فاسد کردن. (دزی ج 1 ص 63)
دارو به بینی ریختنی. (منتهی الارب) (آنندراج). دارویی را گویند که اندر بینی چکانند. (ذخیره خوارزمشاهی). ج، سعوطات. دارو که در بینی افکنند. (مهذب الاسماء). آنچه در بینی کنند و مایع باشد باین اسم نامند و از اختراعات جالینوس است و عودالعطاس نیز به این اسم نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به ضریر انطاکی ص 193 شود
دارو به بینی ریختنی. (منتهی الارب) (آنندراج). دارویی را گویند که اندر بینی چکانند. (ذخیره خوارزمشاهی). ج، سعوطات. دارو که در بینی افکنند. (مهذب الاسماء). آنچه در بینی کنند و مایع باشد باین اسم نامند و از اختراعات جالینوس است و عودالعطاس نیز به این اسم نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به ضریر انطاکی ص 193 شود
دهی است جزء بخش نمین شهرستان اردبیل. دارای 1044 تن سکنه آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت گله داری و دارای راه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزء بخش نمین شهرستان اردبیل. دارای 1044 تن سکنه آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت گله داری و دارای راه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)