جدول جو
جدول جو

معنی ستیزیده - جستجوی لغت در جدول جو

ستیزیده
مورد ستیز واقع شده ستیهیده
تصویری از ستیزیده
تصویر ستیزیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستیزنده
تصویر ستیزنده
مبارز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستیزنده
تصویر ستیزنده
آنکه ستیزه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیهیده
تصویر ستیهیده
ستیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نزاع کردن جدال کردن، لجاجت کردن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن، نافرمانی کردن گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزیده
تصویر سکیزیده
جست و خیز کرده جهیده، جفتک انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیزنده
تصویر ستیزنده
کسی که ستیزه کند، جنگجو، لجوج، ناسازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیزیدن
تصویر ستیزیدن
((س دَ))
ستیزه کردن، نافرمانی کردن، لجاج کردن، ستیهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستیزیدن
تصویر ستیزیدن
ستیزه کردن، جنگ وجدال کردن، برای مثال چو جنگ آوری با کسی برستیز / که از وی گزیرت بود یا گریز (سعدی - ۵۳)، دشمنی کردن، سرکشی و ناسازگاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیهنده
تصویر ستیهنده
متعصب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستمدیده
تصویر ستمدیده
مظلوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستاییده
تصویر ستاییده
ستوده ستایش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستانیده
تصویر ستانیده
گرفته ستده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیهیدن
تصویر ستیهیدن
ستیزه کردن جدال کردن، آواز بلند کردن و غریدن، نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیهنده
تصویر ستیهنده
آنکه ستیز کند ستیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
جست و خیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزنده
تصویر سکیزنده
جهنده جست و خیز کننده، جفتک زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیهنده
تصویر ستیهنده
ستیزنده، ستیزه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیزنده
تصویر سکیزنده
جست و خیز کننده، جفتک اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستوهیده
تصویر ستوهیده
خسته و درمانده شده، به تنگ آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیهیدن
تصویر ستیهیدن
لجاج کردن، گردنکشی، نافرمانی کردن، برای مثال در کارها بتا «ستهیدن» گرفته ای / گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی (ابوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۶)، به دشت نبرد آن هزبر دلیر / سکیزد چو گور و ستیهد چو شیر (دقیقی - ۱۱۳)، تو نکوکار باش تا برهی / با قضا و قدر چرا ستهی (سنائی۱ - ۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
برجستن، جهیدن، جست و خیز کردن، الیز زدن، جفتک انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمیزیده
تصویر گمیزیده
شاشیده گمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیهیدن
تصویر ستیهیدن
((س دَ))
ستیزه کردن، نافرمانی کردن، لجاج کردن، ستیزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
((س دَ))
اسکیزیدن، برجستن، جهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستاییده
تصویر ستاییده
ستوده، ستایش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستمدیده
تصویر ستمدیده
کسی که به او ظلم و ستم شده، ستم کشیده، ستم رسیده، مظلوم، ستم زده، ستم چشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیزیده
تصویر بیزیده
چیزی که از غربال رد شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
سوده کوبیده نرم شده، بهم مالیده، سوهان شده، زدوده شده صیقل شده، اره شده، فرسوده، لندوده مالیده، گداخته مذاب، لمس شده، تلاقی کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیچیده
تصویر سیچیده
ساخته و آراسته و آماده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیزیده
تصویر بیزیده
چیزی که از غربال یا موبیز رد شده باشد، بیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساییده
تصویر ساییده
کوبیده و نرم شده، سوده، صیقل شده، زدوده، فرسوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیزیده
تصویر لیزیده
سریده، خیزیده، لغزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیزیده
تصویر بیزیده
((دِ))
الک شده، غربال شده، بیخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیزیده
تصویر لیزیده
سرخورده، لغزیده
فرهنگ فارسی عمید