- ستوهیدن
- درمانده شدن
معنی ستوهیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- ستوهیدن
- به ستوه آمدن، به تنگ آمدن، خسته و درمانده شدن، ستیزه کردن
- ستوهیدن ((سُ دَ))
- خسته شدن، افسرده گشتن، پریشان شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستیزه کردن جدال کردن، آواز بلند کردن و غریدن، نافرمانی کردن
خسته و درمانده شده، به تنگ آمده
لجاج کردن، گردنکشی، نافرمانی کردن، برای مثال در کارها بتا «ستهیدن» گرفته ای / گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی (ابوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۶) ، به دشت نبرد آن هزبر دلیر / سکیزد چو گور و ستیهد چو شیر (دقیقی - ۱۱۳) ، تو نکوکار باش تا برهی / با قضا و قدر چرا ستهی (سنائی۱ - ۹۲)
احساس کردن
ستیزه کردن جدال کردن، آواز بلند کردن و غریدن، نافرمانی کردن
ستیهیدن، لجاج کردن، گردنکشی، نافرمانی کردن
مذمت کردن
لجاج کردن ستیزه کردن
ستیزه ولجالت کردن، مجادله، منازعه
احترام، بزرگ داشت
اعتراف داشتن، اعتراف کردن
ستودن ستایش کردن
چیزی از کسی گرفتن ستدن
بستوه آوردن سبب ستوه آمدن کسی شدن
خسته شدن درمانده شدن، ملول گشتن
ستیزه کردن
نزاع کردن جدال کردن، لجاجت کردن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن، نافرمانی کردن گردنکشی کردن
تفحص کردن
ترسیدن واهمه کردن، (شکوهید شکوهد خواهد شکوهید شکوهنده شکوهیده) اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن احتشام یافتن محترم شدن
به ستوه آوردن، به تنگ آوردن
ستودن، مدح کردن، ستایش کردن
اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن
چیزی را به زور و فشار در چیز دیگر فرو کردن
سرزنش کردن، زشت گفتن، ملامت کردن، مذمت کردن، برای مثال به نکوهش مکن درون ها ریش / خویشتن را نکوه از همه بیش (کسائی - ۶۳)
جستجو کردن، تفحص کردن، تحقیق کردن، خواستن، طلب کردن، بازجستن، جویا شدن
سرزنش کردن، ملامت کردن