- ستاک (دخترانه)
- شاخه تازه رسته و نازک
معنی ستاک - جستجوی لغت در جدول جو
- ستاک
- مصدر
- ستاک
- شاخه نورسته (عموما)، شاخه نازک و تازه تاک شاخه نورسته (خصوصا)، شاخه درخت (مطلقا)
- ستاک ((س))
- شاخه نورسته
- ستاک
- شاخه ای که از بغل شاخۀ دیگر بروید، شاخۀ نورسته، شاخۀ راست درخت،
برای مثال بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ وبار / افسر زرین برآرد ابر مرواریدبار (ازرقی - ۲۳)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شاخۀ تازه که از بیخ درخت روییده باشد، شاخۀ راست و بلند
پیچش شکم
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
فرانسوی تاز
خونریز
اداره، اداره کل، مقر
بسیار پوشنده، یکی از صفات باریتعالی
مخفف ایستاد
شاخه نورسته (عموما)، شاخه نازک و تازه تاک شاخه نورسته (خصوصا)، شاخه درخت (مطلقا)
سفیدآب که زنان بر روی مالند و نقاشان نیز به کار برند
ریخته گر زرگر، ریخته گر، گدازنده ریخته گر زرگر
تار جامه، نیکویی پرده ایست از موسیقی
پسوند مکان. الف: باسم ذات پیوند دال بر بسیاری و فراوانی: بوستان خارستان تاکستان سروستان گلستان گورستان نیستان. ب: باسم معنی پیوندد و افاده محل و مکان کند: دادستان فرهنگستان ورستان ج: باسم خاص (علم) پیوندد و افاده مقر مستقر و محل کند: ارمنستان افغانستان تاجیکستان ترکستان کردستان گرجستان لرستان هندوستان، پسوند زمان: تابستان زمستان. در ترکیب به معنی ستاینده آید: جانستان دادستان دلستان
یراق و زین اسب، لگام، دهنه و سر افسار
راه رونده رونده، سفر کننده مسافر، سائر الی الله که متوسط بین مبدا و منتهی است مادام که در سیر است. کسی که بطریق سلوک بمرتبت و مقامی رسد که از اصل و حقیقت خود آگاه شود و بداند که او همین صورت و نقش نیست و اصل و حقیقت او مرتبت جامه الوهیت است که در مراتب تنزل متلبس بدین لباس گشته و بمقام فنا فی الله و مرتبت ولایت وصول یابد. یا سالکان عرش. فرشتگان ملائکه، اهل سلوک، جمع سالک، رهروان
سکه زن ابر پناد (پناد جو)، جای پرتیر دشنه ساز، پولاد گر، پرک زن کارد و چاقو ساز فروشنده کارد و چاقو، آهنگر، کسی که سکه ضرب کند سکه زن
ماهی فروش گیره گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته سماقیان میباشد این گیاه بشکل درخت یا درختچه میباشد برگهایش متناوب و مرکب و شانه یی است. گلهایش کامل و دو جنسی و در برخی گونه ها گلهای نر و ماده از هم جدا هستند. میوه این گیاه کوچک و شفت و ترش مزه و قابض است. برگش در تداوی به عنوان تب بر مصرف میشود گرد میوه اش ترش و خوش طعم است و جهت چاشنی اغذیه به کار میرود. سماک تتری تتم. یا سماق سمی. گونه ای سماق که در امریکای شمالی فراوان میروید و برگهایش در تداوی در معالجه نقرس و روماتیسم و فلج به کار میرود. مقداری که از این گیاه در تداوی به کار میرود در حدود 12 تا 30 سانتی گرم است و از به کار بردن بیش از آن باید احتراز کرد چون بسیار سمی است. یا سماق کاذب. سماق هرز. یا سماق هرز. گونه ای سماق که در صنعت از صمغ مستخرج از تنه آن استفاده میکنند و از آن نوعی لاک به نام لاک ژاپن میسازند سماق کاذب ماهی فروش، جمع سماکین. آنچه بدان چیزی را بردارند و بلند کنند
خون ریزنده خونریز خونریز
دندان مال رفان (مسواک) چوب دندان مال مسواک
شاخه درخت ستاک
شاخ درخت، شاخۀ نورسته
مرکز سامان دهی به امری
ستاد ارتش: در امور نظامی مرکز فرماندهی در ارتش که طرح ها و نقشه های جنگی را بررسی و مطالعه می کند و شامل نیرو های زمینی و هوایی و دریایی است، ارکان حرب
ستاد ارتش: در امور نظامی مرکز فرماندهی در ارتش که طرح ها و نقشه های جنگی را بررسی و مطالعه می کند و شامل نیرو های زمینی و هوایی و دریایی است، ارکان حرب
ستر، پرده، پوشش
سه تار
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، نجم، جرم، نجمه، استاره، تارا، اختر، نیّر، کوکبه
سه تار
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، کوکب، نجم، جرم، نجمه، استاره، تارا، اختر، نیّر، کوکبه
خون ریز، بی رحم، بسیار ریزنده
سفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سپیده، سپیداب، سپیتاک، باروق، سپیداج، اسفیداج
گدازندۀ زر و سیم یا فلز دیگر، ریخته گر، زرگر
فاتک ها، دلیران، گستاخان، بی باکان، جمع واژۀ فاتک