جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ستاک

ستاک

ستاک
شاخه نورسته (عموما)، شاخه نازک و تازه تاک شاخه نورسته (خصوصا)، شاخه درخت (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار

ستاک

ستاک
شاخه ای که از بغل شاخۀ دیگر بروید، شاخۀ نورسته، شاخۀ راست درخت، برای مِثال بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ وبار / افسر زرین برآرد ابر مرواریدبار (ازرقی - ۲۳)
ستاک
فرهنگ فارسی عمید

ستاک

ستاک
هر شاخ نورستۀ تازه و نازک را گویند که از بیخ درخت بجهد. (برهان) (غیاث). ستاخ است که شاخ تازه رسته باشد. (آنندراج). شاخی بود که از درخت نو برون آید یا از بیخش یا از بنش و آن شاخ تازه و نازک باشد. (اوبهی). شاخ نو باشد که از بن ریاحین برآید. (لغت فرس اسدی) :
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
کسایی.
من بساک ازستاک بید کنم
بی تو امروز جفت سبزه منم.
عماره.
بشب در باغ گویی گل چراغ باغبانستی
ستاک نسترن گویی بت لاغرمیانستی.
فرخی.
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا.
منوچهری.
ستاکهای گل اکنون درخت وقواقند
ز زندواف بر او صدهزار گونه زبان.
ازرقی.
غرقه گردد بامدادان هر ستاک گلبنی
بر مثال خاطر مداح میر اندر گهر.
ازرقی (از آنندراج).
، مطلق شاخ درخت را گفته اند خواه تازه باشد و خواه غیرتازه، و به شین نقطه دار هم آمده است و درست است چه در فارسی سین و شین بهم تبدیل می یابند. (برهان). شاخ درخت. (آنندراج) (اوبهی) ، شاخ نازک و تازۀ درخت تاک را که درخت انگور باشدگویند خصوصاً و آن را بسبب ترشمزگی میخورند. (برهان). تاک رز. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا

ستاک

ستاک
بن، ریشه، اصل، بیخ، ماخذ، منبع، منشا، سرچشمه، شاخه نورسته، شاخه درخت، شاخه تازه تاک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

ستار

ستار
پوشاننده، از نامهای خداوند، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت که به سردار ملی ملقب گردید
ستار
فرهنگ نامهای ایرانی

سباک

سباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
سباک
فرهنگ نامهای ایرانی