معنی نستاک - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با نستاک
نستاک
نستاک
پیچاک شکم. (از انجمن آرا) (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج). پیچش. (انجمن آرا) (آنندراج). شکم پیچ. (برهان قاطع). جهانگیری آرد: پیچاک (مرض پیچش) شکم باشد. شاهد داده نشده و سراج احتمال می دهد (با) کناک که به معنی مذکور است تصحیف خوانی شده. (فرهنگ نظام) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
نستار
نستار
از شخصیتهای شاهنامه، نام چوپان قیصر روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
رستاک
رستاک
شاخۀ تازه که از بیخ درخت روییده باشد، شاخۀ راست و بلند
فرهنگ فارسی عمید
استاک
استاک
و در زیر این قلعه (قلعۀ اسپیذدز فارس) دزکی است محکم استاک گویند آنرا. (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج ص 158)
لغت نامه دهخدا
استاک
استاک
به لغت تنکابن حماض است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
استاک
استاک
قصبه ای صنعتی واقع در مغرب مارسی، دارای محصولات شیمیائی
لغت نامه دهخدا
استاک
استاک
شاخی را گویند که تازه از درخت تاک روئیده باشد. (برهان). ستاک. زغاک
لغت نامه دهخدا
رستاک
رستاک
شاخۀ تازه ای که از بیخ درخت برآید. (ناظم الاطباء). شاخ تازه را گویند که از بیخ درخت برآید و به ستاک معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج). شاخ تازه ای را گویند که از بیخ درخت برآید و به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است. (برهان). شاخی باشد که از بن درخت گل و غیره بدر آید و رشتاک نیز خوانند. (فرهنگ اوبهی). ظاهراً باید تصحیفی از ستاک باشد. رجوع به ستاک شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.