جدول جو
جدول جو

معنی سبزه - جستجوی لغت در جدول جو

سبزه(دخترانه)
سبزه وار، چمن زار، گندمگون، گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است
تصویری از سبزه
تصویر سبزه
فرهنگ نامهای ایرانی
سبزه
گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد، گیاه نورسته، گیاه تازه روییده، برای مثال این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام - ۶۷) چمن، برای مثال رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ - ۴۶۴)
نوعی کشمش سبز رنگ، کشمش سبز، کسی که چهره اش اندکی تیره و به رنگ گندم باشد، گندمگون،
گیاه سبز زینتی که پیش از عید نوروز برای سفرۀ هفت سین در ظرف کوچکی می رویانند
سبزۀ بهار: گیاهان و سبزی های فصل بهار، زمین سبز و خرم در فصل بهار، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، سبزبهار، برای مثال بر سبزۀ بهار نشینی و مطربت / بر سبزۀ بهار زند «سبزۀ بهار» (منوچهری - ۴۰)
سبزه در سبزه: سبزه زارهای پیوسته به هم، سبزه زار وسیع و پرگیاه، برای مثال دید نزهتگهی گران پایه / سبزه در سبزه، سایه درسایه (نظامی۴ - ۵۹۸)
تصویری از سبزه
تصویر سبزه
فرهنگ فارسی عمید
سبزه
گیاه خودروی نورسته
تصویری از سبزه
تصویر سبزه
فرهنگ لغت هوشیار
سبزه
اسمر، سبزچهره، سیه چرده، سبزه رو، گندمگون
متضاد: سپیدپوست، چمن، علف، گیاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سبزه
خوردن سبزه به خواب به وقت خود، دلیل بر زهد و ورع کند. محمدبن سیرین گوید: دیدن سبزه، دلیل بر سلامتی بود. اگر بیند در میان سبزه زار است، دلیل بر نیکوئی احوال و عاقبت کار او است و ثواب آخرت باید و سبزه زار را هر چند سبزتر و پاکیزه تر بیند و داند که ملک اوست، دلیل کند بر پاکی دین و ورع او. اگر بیند که سبزه زار زرد و پژمرده است، تاویلش به خلاف این بود. اگر دید سبزه زار ملک دیگران است، دلیل که او را صحبت با کسانی افتد که پارسا و با ورع باشند. اگر به خلاف این بیند، دلیل که صحبت او با ناکس افتد. جابر مغربی
سبزه در خواب دین باشد، خاصه در وقت آن. اگر بیند که زمینی داشت و در آن سبزه بسیار داشت، دلیل است بر ستر و پاکدینی او. اگر بیند که در آن زمین نباتهای مجهول بود، که آن را نشناخت و در آن به تعجب نگاه می کرد و دانست آب و زمین ملک او است این جمله، دلیل بر دین و دیانت و پرهیزکاری باشد. اگر بیند در آن زمین گیاههای معروف بود، چون سیب و غیر آن دلیل کند بر فراخی نعمت و روزی حلال. اگر بیند سبزه تلخ و مجهول بود، تاویلش به خلاف این باشد. اگر بیند که سبزه معروف است و میخورد و به طعم شیرین است، دلیل کند بر فراخی نعمت و روزی حلال. محمد بن سیرین
سبزه درخواب بر چهاروجه بود. اول: راه اسلام. دوم: دین. سوم: اعتقاد پاک. چهارم: ورع و پرهیزکاری.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزک
تصویر سبزک
(دخترانه)
معشوق، شیشه شراب، مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان، سبزی خوردن، سبزی خوردنی، گیاه و سبزه، برای مثال برین گونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان (فردوسی - ۷/۱۷)، به سبزی کجا تازه گردد دلم / که سبزی بخواهد دمید از گلم (سعدی۱ - ۱۸۴)، حالت و چگونگی هر چیز سبز، سبز بودن، رنگ سبز داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزه
تصویر سوزه
تکه پارچه ای که زیر بغل پیراهن یا میان شلوار بدوزند، خشتک، خشتچه، تریز جامه، برای مثال پرزر و در گشته ز تو دامنش / خشتک زر سوزۀ پیراهنش (نظامی۱ - ۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزک
تصویر سبزک
سبزه، گیاه سبز، صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد، بنگ، برای مثال گفتا نشانه هست ولیکن تو خیره ای / کآن کس که بنگ خورد، دهد مغز او دوار ی ز اندیشه و خیال فروروب سینه را / سبزک بنه ز دست و نظر کن به سبزه زار (مولوی۲ - ۱۲۲۱)
سبزقبا، پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، سبزگرا، کلاغ سبز، کاسانه، سبزه قبا، کاسکینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبعه
تصویر سبعه
هفت، شش به علاوۀ یک، عدد «۷»، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبزه
تصویر آبزه
درز و شکاف باریک که آب از آن تراوش کند، هر روزن و درز در ظرف یا زمین که آب از آن بیرون تراود، زه آب، آبی که از کنار چشمه یا تالاب بیرون آید، زهاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبغه
تصویر سبغه
رفاهیت، فراخی، تن آسایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزده
تصویر سبزده
آسمان، سبزتشت، سبزکوشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبته
تصویر سبته
پاره ای از زمان، زمانه دراز، بز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبزه
تصویر خبزه
نان کوماج، تکه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباه
تصویر سباه
گول بی مغز، سرخوش سرمست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبغه
تصویر سبغه
رفاهیت
فرهنگ لغت هوشیار
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شاماکچه پیراهنی بی آستین که زنان در خانه پوشند، گلیم سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
سبز بودن خضرت، طراوت شادابی (گیاهان و غیره)، گیاهی که خام یا پخته آن را خورند مانند نعناع ترخون ریحان و جز آنها جمع سبزیها سبزیجات (غلط)، صراحی شراب
فرهنگ لغت هوشیار
جامه پوستی پوستین نیایش، نماز شبگاه نماز نبایا، پاره ای از پنبه، شماره افزار (تسبیح) دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبعه
تصویر سبعه
هفت، جانور درنده هفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبزه
تصویر آبزه
آبی که از کنار چشمه رود تالاب و امثال آن زهد یعنی تراود زهاب
فرهنگ لغت هوشیار
سبز کوچک، سبزه، گیاه با طراوت و سر سبز، سبزی خوردنی، صراحی شراب، سبز قبا سبز گرا عکه کلاغ سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزده
تصویر سبزده
آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبره
تصویر سبره
بامداد خنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبخه
تصویر سبخه
شوره زار، گلوزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبزه
تصویر آبزه
((زِ))
آبی که از کنار چشمه، رود، تالاب و امثال آن به بیرون تراود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازه
تصویر سازه
جاروب، جارور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازه
تصویر سازه
((زِ))
ساختار، ساختمان، عامل (ریاضی)، واحد نحوی زبان (زبان شناسی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبعه
تصویر سبعه
((سَ عَ))
عدد هفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
صراحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبزی
تصویر سبزی
((سَ))
سبز بودن، طراوات، شادابی، گیاهی که خام یا پخته آن را می خورند، مانند، نعناع، ترخون، ریحان و جزو آن ها، خوردن هر یک از سبزی هایی که به صورت خام خورده می شود
سبزی پاک کن: کنایه از متملق، چاپلوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبزک
تصویر سبزک
سبزه، صراحی که از شیشه سبز ساخته باشند، بنگ، حشیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازه
تصویر سازه
فاکتور، بنا
فرهنگ واژه فارسی سره