جدول جو
جدول جو

معنی سوزه

سوزه
تکه پارچه ای که زیر بغل پیراهن یا میان شلوار بدوزند، خشتک، خشتچه، تریز جامه، برای مثال پرزر و در گشته ز تو دامنش / خشتک زر سوزۀ پیراهنش (نظامی۱ - ۱۳)
تصویری از سوزه
تصویر سوزه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سوزه

سوزه

سوزه
تریز جامه، تک پارچه ای که در زیر بغل پیراهن یا میان شلوار دوزند
سوزه
فرهنگ فارسی معین

سوزه

سوزه
تریز جامه است که چابق باشد. (برهان) (آنندراج). تریز جامه. (غیاث). سوزن:
خشتک زر سوزه پیراهنش
پر زر و در گشته ز تو دامنش.
نظامی.
دواج آسمان در پیش قدرت
کمینه سوزه ای از پیرهن گیر.
عمید لومکی (از آنندراج).
گرنه به همت سزای سبز دواجی
از چه ز مه سوزه قبای تو آمد.
شمس طبسی (از آنندراج).
، تکمۀ قبا و در رشیدی به معنی پارچۀ مربع که در بغل پیراهن دوزند. (غیاث). پارچۀ مثلثی که از سر تریز ببرند تا بغلک را بر آن دوزند. (ناظم الاطباء) ، بغلک و خشتک پیراهن و جامه. (آنندراج) ، سرافرازی خاطر، جاه. منزلت. مرتبه، کبر. غرور. خودبینی. (ناظم الاطباء) ، بثره های ریزه بر بشره از اثر خوی و جز آن. (یادداشت بخط مؤلف). جوش های خردتر از کورک، گیاهی شبیه به اسفناج که در آشها کنند و مردم خراسان برغست و بتازی قثاء بری گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سبزه

سبزه
سبزه وار، چمن زار، گندمگون، گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است
سبزه
فرهنگ نامهای ایرانی