جدول جو
جدول جو

معنی سبب - جستجوی لغت در جدول جو

سبب
وسیله، دست آویز، علت، جهت، طریق، پیوند و علاقۀ خویشی و قرابت، در علوم ادبی در علم عروض از ارکان شعر
سبب ثقیل آوردن: در علوم ادبی در عروض که عبارت است از دو حرف متحرک مانند همه و رمه یا سر و دل
سبب خفیف آوردن: در علوم ادبی در عروض یک حرف متحرک و یک حرف ساکن مانند سر، در، غم و دم
سبب متوسط آوردن: در علوم ادبی در علم عروض یک حرف متحرک و دو حرف ساکن است مانند کار و یار
تصویری از سبب
تصویر سبب
فرهنگ فارسی عمید
سبب
علت، وسیله، دستاویز
تصویری از سبب
تصویر سبب
فرهنگ لغت هوشیار
سبب
((سَ بَ))
علت، نسبت خویشاوندی، وسیله، طریق، در عروض نوعی هجای بلند یا دو هجای کوتاه پیاپی، طناب، ریسمان
تصویری از سبب
تصویر سبب
فرهنگ فارسی معین
سبب
انگیزه، جهت، دلیل، علت، منبع، موجب، باعث، مسبب، واسطه، وسیله، داعیه، طرز، طریق، منوال، خویشاوندی، قرابت، نسبت، علاقه
متضاد: بیگانگی، نسب، آلت، افزار، ابزار، طناب، ریسمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبا
تصویر سبا
(دخترانه)
نام شهری در یمن که بلقیس ملکه انجا بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبب ساز
تصویر سبب ساز
سازندۀ سبب، به وجودآورندۀ سبب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبب سازی
تصویر سبب سازی
ساختن سبب، ایجاد وسیله، عمل سبب ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبب ثقیل آوردن
تصویر سبب ثقیل آوردن
در علوم ادبی در عروض که عبارت است از دو حرف متحرک مانند همه و رمه یا سر و دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبب خفیف آوردن
تصویر سبب خفیف آوردن
در علوم ادبی در عروض یک حرف متحرک و یک حرف ساکن مانند سر، در، غم و دم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبب متوسط آوردن
تصویر سبب متوسط آوردن
در علوم ادبی در علم عروض یک حرف متحرک و دو حرف ساکن است مانند کار و یار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبب سوزی
تصویر سبب سوزی
نابود کردن سبب، برای مثال در سبب سوزیش من سوداییم / در خیالاتش چو سوفسطاییم (مولوی - ۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
سبب شدن، سبب جستن، طلب اسباب کردن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بَ)
عمل سبب ساز. وسیله سازی:
از سبب سازیش من سودائیم
وز سبب سوزیش سوفسطائیم.
مولوی.
در سبب سازیش سرگردان شدم
در سبب سوزیش هم حیران شدم.
مولوی.
رجوع به سبب شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
نابود کردن سبب. از میان بردن سبب:
از سبب سازیش من سودائیم
وز سبب سوزیش سوفسطائیم.
مولوی.
در سبب سازیش سرگردان شدم
وز سبب سوزیش هم حیران شدم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ بَ)
بجهت و بدلیل. (ناظم الاطباء). و رجوع به سبب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سبب قرار دادن. تسبب الیه، جعله الیه سبباً. (از متن اللغه). سبب شدن: تسبب بالامر، کان سبیاً له . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زحمت کشیدن (ناظم الاطباء) ، خواستن اسباب. (ازاقرب الموارد) (از المنجد) ، توسل: تسبب به الیه، توسّل. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُو تَ)
تسبیب. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). تقییض. (ترجمان القرآن). آماده کردن سبب. رجوع به سبب و سبب سازی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ بِ دَعْ)
حقی که مورد دعوی قرار گرفته منشئی دارد که اصطلاحاً آن منشاء را ’سبب دعوی’ گویند. (از فرهنگ حقوقی لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ بَ)
آنکه مردم را دشنام بسیار دهد. (منتهی الارب). دشنام دهنده. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ بی)
منسوب به سبب. آنچه به اسباب پدید آید.
- قرابت سببی، مقابل قرابت نسبی. قرابتی که از ولاء حاصل شود. رجوع به قرابت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذبب
تصویر ذبب
پژمریدن، خشک لبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب ثقیل
تصویر سبب ثقیل
بند چگال دو وات جنبای پیاپی را گویند چون: رده سده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب خفیف
تصویر سبب خفیف
بند سبک یک وات جنبا و یک وات خاموش چون: گر من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب ساز
تصویر سبب ساز
بوجود آورنده سبب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب شدن
تصویر سبب شدن
جتکاندن علت وجود چیزی شدن باعث شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب گردیدن
تصویر سبب گردیدن
علت وجود چیزی شدن باعث شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
سبب سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسبب
تصویر بسبب
بجهت بدلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبب
تصویر تسبب
((تَ سَ بُّ))
سبب شدن، سبب جستن، راه جستن، زحمت کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبک
تصویر سبک
شیوه، سایاگ
فرهنگ واژه فارسی سره
خویشاوندی، وابستگی
متضاد: نسبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باعث شدن، انگیزه شدن، موجب شدن، مسبب شدن، وسیله گشتن، وسیله شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وسیله سوز، اسباب سوز
متضاد: سبب ساز، وسیله ساز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وسیله ساز، مسبب
متضاد: سبب سوز، خدا، خداوند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به طور علّی، به عنوان علّیّت
دیکشنری اردو به فارسی