معنی سبب سوزی - فرهنگ فارسی عمید
معنی سبب سوزی
سبب سوزی
نابود کردن سبب، برای مثال در سبب سوزیش من سوداییم / در خیالاتش چو سوفسطاییم (مولوی - ۵۶)
تصویر سبب سوزی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سبب سوزی
سبب سوزی
سبب سوزی
نابود کردن سبب. از میان بردن سبب: از سبب سازیش من سودائیم وز سبب سوزیش سوفسطائیم. مولوی. در سبب سازیش سرگردان شدم وز سبب سوزیش هم حیران شدم. مولوی
لغت نامه دهخدا
سبب سازی
سبب سازی
عمل سبب ساز. وسیله سازی: از سبب سازیش من سودائیم وز سبب سوزیش سوفسطائیم. مولوی. در سبب سازیش سرگردان شدم در سبب سوزیش هم حیران شدم. مولوی. رجوع به سبب شود
لغت نامه دهخدا
صبح سوزی
صبح سوزی
افروختن صبح: یا آه عاشق بود خود بر صبح سوزی نامزد کان تیر آتش پاش زد بدْرید خفتان صبح را. خاقانی
لغت نامه دهخدا
بی سوزی
بی سوزی
حالت بی سوز، بی حرارتی، نداشتن سوز و گداز و هیجان: که صاحب حالتان یکباره مردند ز بی سوزی همه چون یخ فسردند، نظامی
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.