دغلی، مکر، فریب، (استینگاس)، مکر و حیله و تزویر و فریب و حیله گری و زرق، عوام فریبی، فند، (ناظم الاطباء) : خانه های ما بگیرد او بمکر برکند ما را بسالوسی ز وکر، (مثنوی)، نگویم نسبتی دارم بنزدیکان درگاهت که خود را بر تو می بندم بسالوسی و زراقی، سعدی، رجوع به سالوس شود، تملق، (ناظم الاطباء)، و چنین مرد فریبنده راسالوسی گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) : آنکه داعی و آنکه سالوسی است آنکه خمار و آنکه ناموسی است، سنایی، سالوسیان دل را در کوی او مصلی هاروتیان دین را در زلف او سفرگه، سوزنی
دغلی، مکر، فریب، (استینگاس)، مکر و حیله و تزویر و فریب و حیله گری و زرق، عوام فریبی، فند، (ناظم الاطباء) : خانه های ما بگیرد او بمکر برکند ما را بسالوسی ز وکر، (مثنوی)، نگویم نسبتی دارم بنزدیکان درگاهت که خود را بر تو می بندم بسالوسی و زراقی، سعدی، رجوع به سالوس شود، تملق، (ناظم الاطباء)، و چنین مرد فریبنده راسالوسی گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) : آنکه داعی و آنکه سالوسی است آنکه خمار و آنکه ناموسی است، سنایی، سالوسیان دل را در کوی او مصلی هاروتیان دین را در زلف او سفرگه، سوزنی
فریب دهنده، مکار، حیله گر، ریاکار، برای مثال گفت آن سالوس زرّاق تهی / دام گولان و کمند گمرهی (مولوی - ۹۲۷) خدعه، مکر، حیله، فریب، برای مثال زمانی به سالوس گریان شدم / که من زآنچه گفتم پشیمان شدم (سعدی۱ - ۱۷۹)، دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم / به آنکه بر در میخانه برکنم علمی (حافظ - ۹۴۰)
فریب دهنده، مکار، حیله گر، ریاکار، برای مِثال گفت آن سالوس زرّاق تهی / دام گولان و کمند گمرهی (مولوی - ۹۲۷) خدعه، مکر، حیله، فریب، برای مِثال زمانی به سالوس گریان شدم / که من زآنچه گفتم پشیمان شدم (سعدی۱ - ۱۷۹)، دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم / به آنکه بر در میخانه برکنم علمی (حافظ - ۹۴۰)
رنگ سبز طلایی، به رنگ پر طاووس، دارای چنین رنگی، در علم زیست شناسی درختچه ای زینتی با شاخه های نازک سبز رنگ، برگ های باریک ساده و گل های زرد معطر شبیه گل اقاقیا که گونه های مختلف دارد، نوعی جامۀ رنگین
رنگ سبز طلایی، به رنگ پر طاووس، دارای چنین رنگی، در علم زیست شناسی درختچه ای زینتی با شاخه های نازک سبز رنگ، برگ های باریک ساده و گل های زرد معطر شبیه گل اقاقیا که گونه های مختلف دارد، نوعی جامۀ رنگین
مورخ لاتن متولد در آمیترن (سابین) مصنف زندگی ژوگورتا و دسیسه های کاتالینا، او یکی از نویسندگان بانفوذ و پرارزش ادبیات روم است (از 83 تا 34 قبل از میلاد)
مورخ لاتن متولد در آمیترن (سابین) مصنف زندگی ژوگورتا و دسیسه های کاتالینا، او یکی از نویسندگان بانفوذ و پرارزش ادبیات روم است (از 83 تا 34 قبل از میلاد)
محمد بن حصن بن خالد بن سعید بن قیس بغدادی الوسی طرطوسی مکنی به ابوعبدالله. از نصر بن علی جهضمی و دیگران روایت کند و ابوالقاسم بن ابی عقب دمشقی و دیگران از وی روایت دارند. رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 و معجم البلدان ذیل الوس شود
محمد بن حصن بن خالد بن سعید بن قیس بغدادی الوسی طرطوسی مکنی به ابوعبدالله. از نصر بن علی جهضمی و دیگران روایت کند و ابوالقاسم بن ابی عقب دمشقی و دیگران از وی روایت دارند. رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 و معجم البلدان ذیل الوس شود
مؤید. شاعر عرب متوفی بسال 557 هجری قمری رجوع به مؤید و معجم البلدان ذیل الوس شود، مترسی که در مزارع نصب کنند. (از فرهنگ نظام). - الولوی سر خرمن. - مثل الولوی سر خرمن
مؤید. شاعر عرب متوفی بسال 557 هجری قمری رجوع به مؤید و معجم البلدان ذیل الوس شود، مَتَرسی که در مزارع نصب کنند. (از فرهنگ نظام). - الولوی سر خرمن. - مثل الولوی سر خرمن
از فارسی تعریب شده بمعنی خادع، (دزی ج 1ص 622، از حاشیه برهان قاطع چ معین)، مردم چرب زبان وظاهرنما و فریب دهنده و مکار و محیل و دروغگو و فریبنده باشد، و به عربی شیاد خوانند، (برهان)، کسی را گویند که خود را به چرب زبانی و زهد و صلاح ظاهری جلوه دهد و مردم را بفریبد و با همه دروغ گوید و همین مردفریبنده را سالوسی گویند و اصل معنی سالوس ضرب و فریب است، چه لوس بمعنی تملق و چرب زبانی و مردم را بزبان خوش فریفتن و خود را صادق جلوه نمودن و نبودن آمده، (آنندراج) (انجمن آرا)، فریبنده و چرب زبان، (شرفنامۀ منیری)، پرفریب، (ملخص اللغات)، فریبنده، (جهانگیری) (غیاث)، خوشگو و چرب زبان، (غیاث) : گفت آن سالوس زرّاق تهی دام گولان و کمند گمرهی، (مثنوی)، از سر صوفی سالوس دوتایی برکش کاندرین ره ادب آن است که یکتا آیند، سعدی (کلیات بدایع، چ فروغی ص 503)، چیست ناموس دل در او بندی کیت سالوس خوش بر او خندی، اوحدی، ، خدعه، (دزی ج 1 ص 622 از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، فریب، مکر، حیله: شنیدی علم کردی نام سالوس خرد بر علم تو میداد افسوس، ناصرخسرو، راه خود را به شغرک و ناموس نیک پی کور کردی از سالوس، سنایی، ساخته دست بر ره سالوس بهر یک من جو و دو کاسه سبوس، سنایی، هفتادساله گشتی توحید و زهد کو مفروش دین بچربک و سالوس و ریو و زنگ، سوزنی، در کنج نفاق سر فروبرد سالوس و سیه گری برآورد، عطار، نه چون شیر و پلنگ و خروس در عربده و جنگ و سالوس، (مقامات حمیدی)، لطف و سالوس جهان خوش لقمه ایست کمترش خور کان پر آتش لقمه ایست، (مثنوی)، زمانی بسالوس گریان شدم که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم، سعدی (بوستان)، دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم به آنکه بر در میخانه برکشم علمی، حافظ، صوفی بیا که خرقۀ سالوس برکشیم وین نقش زرق را خط بطلان بسرکشیم، حافظ، ، بانگ، (شرفنامۀ منیری)
از فارسی تعریب شده بمعنی خادع، (دزی ج 1ص 622، از حاشیه برهان قاطع چ معین)، مردم چرب زبان وظاهرنما و فریب دهنده و مکار و محیل و دروغگو و فریبنده باشد، و به عربی شیاد خوانند، (برهان)، کسی را گویند که خود را به چرب زبانی و زهد و صلاح ظاهری جلوه دهد و مردم را بفریبد و با همه دروغ گوید و همین مردفریبنده را سالوسی گویند و اصل معنی سالوس ضرب و فریب است، چه لوس بمعنی تملق و چرب زبانی و مردم را بزبان خوش فریفتن و خود را صادق جلوه نمودن و نبودن آمده، (آنندراج) (انجمن آرا)، فریبنده و چرب زبان، (شرفنامۀ منیری)، پرفریب، (ملخص اللغات)، فریبنده، (جهانگیری) (غیاث)، خوشگو و چرب زبان، (غیاث) : گفت آن سالوس زرّاق تهی دام گولان و کمند گمرهی، (مثنوی)، از سر صوفی سالوس دوتایی برکش کاندرین ره ادب آن است که یکتا آیند، سعدی (کلیات بدایع، چ فروغی ص 503)، چیست ناموس دل در او بندی کیت سالوس خوش بر او خندی، اوحدی، ، خدعه، (دزی ج 1 ص 622 از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، فریب، مکر، حیله: شنیدی علم کردی نام سالوس خرد بر علم تو میداد افسوس، ناصرخسرو، راه خود را به شغرک و ناموس نیک پی کور کردی از سالوس، سنایی، ساخته دست بر ره سالوس بهر یک من جو و دو کاسه سبوس، سنایی، هفتادساله گشتی توحید و زهد کو مفروش دین بچربک و سالوس و ریو و زنگ، سوزنی، در کنج نفاق سر فروبرد سالوس و سیه گری برآورد، عطار، نه چون شیر و پلنگ و خروس در عربده و جنگ و سالوس، (مقامات حمیدی)، لطف و سالوس جهان خوش لقمه ایست کمترش خور کان پر آتش لقمه ایست، (مثنوی)، زمانی بسالوس گریان شدم که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم، سعدی (بوستان)، دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم بِه ْ آنکه بر در میخانه برکشم علمی، حافظ، صوفی بیا که خرقۀ سالوس برکشیم وین نقش زرق را خط بطلان بسرکشیم، حافظ، ، بانگ، (شرفنامۀ منیری)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 47 هزار و پانصدگزی جنوب باختری مهاباد و 34هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت، هوای آن سرد و دارای 424 تن سکنه است، آب آنجا از رودخانه بادین آبادتأمین میشود، محصول آن غلات، توتون، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) شهری است از ایتالیا سابقاً حاکم نشین ایالتی از مارکیزات بوده است و بسال 1142 میلادی بنیاد نهاده شد و دارای 16000 تن سکنه است
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 47 هزار و پانصدگزی جنوب باختری مهاباد و 34هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت، هوای آن سرد و دارای 424 تن سکنه است، آب آنجا از رودخانه بادین آبادتأمین میشود، محصول آن غلات، توتون، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) شهری است از ایتالیا سابقاً حاکم نشین ایالتی از مارکیزات بوده است و بسال 1142 میلادی بنیاد نهاده شد و دارای 16000 تن سکنه است