جدول جو
جدول جو

معنی ساجع - جستجوی لغت در جدول جو

ساجع
(جِ)
سخن مقفی گوی. (منتهی الارب) (آنندراج). مقابل شاعر. رجوع به تاج العروس در مادۀ ذرع شود، قصدکننده کلام و غیرآن است. (شرح قاموس) (قطر المحیط) (تاج العروس). راست رو در سخن و جزآن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند:فلان ساجع فی کلامه، ای مستقیم لایمیل عن القصد و یقابله الجائر. (اقرب الموارد) ، شتر مادۀ دراز است. (شرح قاموس). ناقۀ دراز بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، شتر بطرب و نشاطآورنده در بانگ کردن. (شرح قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ناقۀ نشاطآور ببانگ و نالۀ خود. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (تاج العروس) ، روی معتدل نیکوآفرینش. (شرح قاموس). روی نکو و خوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (تاج العروس). ج، سجّع و سواجع
لغت نامه دهخدا
ساجع
آهنگین گوی، راست سخن بی رودرواسی، نیکو روی نکو
تصویری از ساجع
تصویر ساجع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساجد
تصویر ساجد
(پسرانه)
سجده کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابع
تصویر سابع
هفتم، هفتمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساطع
تصویر ساطع
برآینده، برافراشته، درخشنده، درخشان، تابان، دمنده، دمیده، پراکنده، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامع
تصویر سامع
شنونده، ویژگی آنکه صدایی یا سخنی را می شنود، گوش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساجی
تصویر ساجی
نانی که بر روی ساج پخته می شود
تهیه شده از چوب ساج، آنکه چوب ساج بفروشد یا از آن چیزی بسازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاجع
تصویر فاجع
سخت، مقابل آسان، دشوار، مشکل، مقابل نرم و سست، سفت، محکم و استوار، بخیل، خسیس، بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجع
تصویر ناجع
اثربخش، تاثیر کننده، گوارا، نافع، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
(جِ عَ)
تأنیث ساجع. رجوع به ساجع شود، کبوتر با بانگ. ج، سواجع، سجﱡع. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سامع
تصویر سامع
شنونده، شنوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجع
تصویر ناجع
سودمند، نافع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجع
تصویر فاجع
زاغ دشتی، درد ناک، رنج دیده
فرهنگ لغت هوشیار
بر پهلو خفته: مرد، پر خواب خسبنده، گول، ستاره فرو رو، بخور بخواب: ستور، تنبل، گراینده، دهانه رود مرد بر پهلو خوابیده، کاهل بسیار خسبنده ملازم خانه به جهت عجز یا بزرگی، جمع ضواجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائع
تصویر سائع
میرنده، بیکار بیکاره
فرهنگ لغت هوشیار
فضای خانه صحن خانه حیاط، زمینی که سقف نداشته باشد، ناحیه، درگاه جمع ساحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابع
تصویر سابع
هفتم هفتم هفتمین: فلک سابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجد
تصویر ساجد
سجده کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجع
تصویر راجع
باز گردنده، برگشت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکع
تصویر ساکع
بیگانه مرد، آواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجعه
تصویر ساجعه
کبوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تابان درخشان، بلند افراشته، پراکنده تابان درخشان، آشکار هویدا، افراشته افراخته بلند، پراکنده منتشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجی
تصویر ساجی
آرمیده، آرام نان مخصوصی که روی ساج پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجه
تصویر ساجه
از ریشه پارسی یک ساگ یک درخت ساگ، پلمه کهبد (لوح صراف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجو
تصویر ساجو
تازی از فرانسوی درخت نان درخت نان درخت ساگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجر
تصویر ساجر
گرم کننده تنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواجع
تصویر سواجع
جمع ساجعه، کبوتران بانگدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجع
تصویر راجع
((جِ))
برگشت کننده، بازگردنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساطع
تصویر ساطع
تابان، برافراشته، آشکار، پراکنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساجد
تصویر ساجد
((جِ))
سجده کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابع
تصویر سابع
((بِ))
هفتم، هفتمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سامع
تصویر سامع
((مِ))
شنونده، جمع سمّاع، سمعه و سامعون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضاجع
تصویر ضاجع
((جِ))
مرد بر پهلو خوابیده، کاهل بسیار خسبنده، جمع ضواجع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاجع
تصویر فاجع
((ج))
درد آورنده، دردناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناجع
تصویر ناجع
((جِ))
سودمند، طالب چراگاه
فرهنگ فارسی معین