جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناجع

ناجع

ناجع
تازه. (دستوراللغه). خون تازه. (مهذب الاسماء) (شمس اللغات). دم ناجع، خون تازه. (بحرالجواهر) ، جویندۀ گیاه. (آنندراج) (منتهی الارب). طالب الکلاء فی مواضعه. (اقرب الموارد). ج، ناجعه و نواجع، جویندۀ نکوئی. (آنندراج) (منتهی الارب) ، ماء ناجع، مری ٔ. (المنجد). آب گوارا. گوارنده. (شمس اللغات). گوارا. هنی، نافع. مؤثر: و بعد از آن پشیمانی نافع و ناجع نباشد. (سندبادنامه ص 148). حسرت و ضجرت نافع و ناجع نباشد. (سندبادنامه ص 85). چون لطف نصیحت ناجع نیامد لابد آخرالدواء الکی برباید خواند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 37)
لغت نامه دهخدا

فاجع

فاجع
سخت، مقابلِ آسان، دشوار، مشکل، مقابلِ نرم و سست، سفت، محکم و استوار، بخیل، خسیس، بسیار
فاجع
فرهنگ فارسی عمید