جدول جو
جدول جو

معنی زیلانگ - جستجوی لغت در جدول جو

زیلانگ
صوت زیر، چپ کوک، خواننده ای که صدایش زانه و زیر است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چیلانه
تصویر چیلانه
(دخترانه)
درخت عناب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیانگر
تصویر زیانگر
زیان کار، ضرر کننده، زیان برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویلانج
تصویر ویلانج
نوعی حلوا، شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زولانه
تصویر زولانه
زاولانه، بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر می بستند، بخو، گیسوی پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلانه
تصویر سیلانه
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سنجد گرگان، تبرخون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیلینگ
تصویر شیلینگ
واحد پول پیشین انگلیس برابر با ۱۲ پنی یا یک بیستم پوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیرتنگ
تصویر زیرتنگ
تنگ زیرین اسب، تنگی که بر زیر زین اسب ببندند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مقابل زبرتنگ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنگ ستور. (ناظم الاطباء) :
زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد
زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ.
سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رجوع به زبرتنگ شود، آفتاب. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
یا پولو پینانگ، جزیره ای است در مقابل ساحل غربی از شبه جزیره مالاکا، انگلیسها نام جزیره پرنس دگال بوی داده اند، در 600 هزارگزی شمال غربی سنگاپور، و ساحل لسلی در روبروی این جزیره و هر دو در شمار مستعمرات انگلیس اند، در بین پنج درجه و پانزده دقیقه تا پنج درجه و سی دقیقۀ شمالی و نود و هفت درجه و بیست و دو دقیقه تا نود و هشت درجه و یازده دقیقۀ طول شرقی واقع شده است و شکلی مستطیل دارد، مساحت سطحش به 278 هزار گز مربع بالغ است، مرکز آن همین نام دارد و انگلیسها آنرا جرج تون نامیده اند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عناب و آن میوه ای است مانند سنجد و در دواها بکار برند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). شیلانه. (از حاشیۀ برهان قاطعچ معین) ، درخت عناب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس است و 125 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
پول رایج در انگلستان و آن معادل یک بیستم لیره بوده است، (فرهنگ فارسی معین)، در تغییراتی که اخیراً برای هماهنگ کردن پول انگلستان مانند کشورهای دیگر بعمل آمده است شیلینگ یک دهم لیرۀ استرلینگ است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کسی که چیلان یعنی آلات و ادوات آهنی سازد. چیلان ساز. آنکه افزار آهنین کوچک سازد. چیلانی:
ز چیلانگرم شعله در جان گرفت
دلم آتش از آب حیوان گرفت.
وحید (ازآنندراج).
رجوع به چیلان شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
به معنی شیلان است. (از آنندراج) ، مجازاً به معنی طعام نیز آمده. (آنندراج) (انجمن آرا) ، نام میوه ای که آنرا عناب نیز گویند. (آنندراج). عناب. (از فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (از برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
عنّاب. (یادداشت مؤلف). رجوع به عناب شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
زیانکار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زیانکار و دیگر ترکیبهای زیان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُو نَ / نِ)
بمعنی زاولانه است و آن آهنی باشد که بر پای گنه کاران نهند و بر پای ستوران نیز کنند و به ترکی ’بخاو’ گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). همان زاولانه که بر پای مجرمان نهند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زاولانه و زورانه شود
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ)
دهی از دهستان جلالوند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به صحراء زیدان که جایگاهی است در کوفه. (از الانساب سمعانی). رجوع به زیدان و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
محمد بن محمد بن علی بن جناح همدانی الزیدانی، مکنی به ابوالغنائم. وی از ابوالبقاء العمر بن محمد بن علی الحبال و ابوالحسن بن العلاف و جز اینها استماع کرد و ابوسعد السمعانی و غیره از وی روایت دارند و در شوال سنۀ 537 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب ج 1 ص 517). رجوع به زیدان و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
گیاهی که دارای طعمی شور است. (از دزی ج 1 ص 617)
لغت نامه دهخدا
منسوب به چیلان، منسوب است به چیلان که چوب سفتی است از درخت عناب که اشتغال به پیشۀ مربوط به این چوب را افاده میکند، (الانساب سمعانی)، رجوع به چیلان شود، چیلانگر، رجوع به چیلانگر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گیلانی
تصویر گیلانی
منسوب به گیلان از مردم گیلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویلانج
تصویر ویلانج
حلوا شیرینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیلینگ
تصویر شیلینگ
پول رایج در انگلستان و معادل یک بیستم لیره بوده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آهن آلات خرد از قبیل قفل کلید چفت ورزه زنجیر انبر میخ و مانند آنها سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیلانه
تصویر چیلانه
عناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیلانی
تصویر جیلانی
پارسی تازی گشته گیلانی گردناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیانگر
تصویر زیانگر
ضرر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویلانج
تصویر ویلانج
((وَ))
حلوا، شیرینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیلانگر
تصویر چیلانگر
قفل ساز
فرهنگ واژه فارسی سره
کوهی به ارتفاع،، متر در کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
بزرگ، درشت
فرهنگ گویش مازندرانی