جدول جو
جدول جو

معنی زکیدن - جستجوی لغت در جدول جو

زکیدن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
فرهنگ فارسی عمید
زکیدن
(لَ قَ نِ / نَدَ)
خود بخود از قهر و خشم سخن کردن. (از برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). لندیدن و با خود از روی خشم و قهر در زیر لب سخن گفتن. (ناظم الاطباء). ژکیدن. زک و زار زدن. شکایت کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ژکیدن شود
لغت نامه دهخدا
زکیدن
از روی خشم سخن گفتن
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
زکیدن
((زَ دَ))
از روی خشم و دلتنگی با خود حرف زدن
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکیدن
تصویر تکیدن
دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چرویدن، پوییدن، تاختن، پو گرفتن برای مثال تا ز عدم گرد فنا برنخاست / می تک و می تاز که میدان تو راست (نظامی۱ - ۱۶)
جنبیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
باد کردن، ورم کردن، ترکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکیدن
تصویر مکیدن
چیزی را میان دو لب گذاشتن و آنچه را در آن است به داخل دهان کشیدن، مزیدن، چوشیدن، چوشدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
چکه چکه ریختن آب از جایی یا چیزی، فروریختن آب از جایی به صورت چکه های پی در پی، ترکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
زاییدن، بچه آوردن، تراویدن، تراویدن آب از درز چیزی، کنایه از به وجود آمدن، برای مثال قوتت از قوت حق می ز هد / نه از عروقی کز حرارت می جهد (مولوی - ۳۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکیدن
تصویر رکیدن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژکیدن
تصویر ژکیدن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش، برای مثال ای طبع سازوار چه کردم تو را چه بود / با من همی نسازی و دائم همی ژکی (کسائی - ۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکیدن
تصویر مکیدن
فروبردن، مک زدن، ترشف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکیدن
تصویر لکیدن
لک رفتن لکه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
ورم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیدن
تصویر تکیدن
دویدن، جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
اندک ریخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
زاییدن و تولد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژکیدن
تصویر ژکیدن
با خویشتن زمزمه کردن، از دلتنگی، حرف زدن، با خود از غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زویدن
تصویر زویدن
بلند شدن و مرتفع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایدن
تصویر زایدن
زاده شدن، زادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکیدن
تصویر مکیدن
((مَ دَ))
چیزی را میان دو لب گذاشتن و آن چه را در آن است به داخل دهان کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
((زِ دَ))
زاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژکیدن
تصویر ژکیدن
غرولند کردن، زیر لب حرف زدن، از جا در رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زخیدن
تصویر زخیدن
((زُ دَ))
غرغر کردن، ناله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
((چِ دَ))
چکه چکه آمدن آب از جایی یا چیزی، چکاندن، پاره شدن، ترکیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکیدن
تصویر تکیدن
((تَ دَ))
دویدن، تاختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
پاره شدن، ترکیدن، مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
انفجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
Drip, Trickle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مکیدن
تصویر مکیدن
Suck
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مکیدن
تصویر مکیدن
sugar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
капать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چکیدن
تصویر چکیدن
tropfen, tröpfeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مکیدن
تصویر مکیدن
saugen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مکیدن
تصویر مکیدن
ssać
دیکشنری فارسی به لهستانی