جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تکیدن

تکیدن

تکیدن
دَویدَن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چَرْویدَن، پوییدَن، تاختَن، پو گِرِفتَن برای مِثال تا ز عدم گرد فنا برنخاست / می تک و می تاز که میدان تو راست (نظامی۱ - ۱۶)
جنبیدن
تکیدن
فرهنگ فارسی عمید

تکیدن

تکیدن
جنبیدن و دویدن و پوییدن و تاختن. (ناظم الاطباء) :
تا ز عدم گرد فنا برنخاست
می تک و می تاز که میدان تراست.
نظامی.
، لاغر شدن. کمی لاغر شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکیدگی و تکیده شود، تکانیدن فرش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ژکیدن

ژکیدن
با خویشتن زمزمه کردن، از دلتنگی، حرف زدن، با خود از غضب
ژکیدن
فرهنگ لغت هوشیار