جدول جو
جدول جو

معنی رکیدن

رکیدن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش
تصویری از رکیدن
تصویر رکیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رکیدن

رکیدن

رکیدن
خود بخود سخن گفتن از روی قهر و غضب. (برهان) (از شرفنامۀ منیری) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). رکیدن که سروری به معنی زکیدن آورده تصحیف است از زکیدن چه امروز هم زک و زار معمول است چون لغتی اتباعی، سروری در رکید می آورد و از شاهنامه نیز شاهد می آورد به غلط. ژکیدن. (یادداشت مؤلف) :
بگفت این و تیغ از میان برکشید
ز خون سیاوش فراوان رکید.
فردوسی (از شرفنامۀ منیری).
رجوع به زکیدن و ژکیدن شود
لغت نامه دهخدا

رسیدن

رسیدن
آمدن در آمدن وارد شدن، پیوستن چیزی به چیز دیگر اتصال، پیوستن شخصی به شخص دیگر اتصال تلاقی، واقع شدن، وقوع، پختن میوه نضج، حد بلوغ یافتن، کامل شدن، کمال یافتن، مواظبت کردن مراقبت کردن رسیدگی کردن، فرصت کردن: (نرسیدم که کارت را انجام دهم)
فرهنگ لغت هوشیار

رمیدن

رمیدن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
رمیدن
فرهنگ لغت هوشیار