جدول جو
جدول جو

معنی زولانه - جستجوی لغت در جدول جو

زولانه
زاولانه، بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر می بستند، بخو، گیسوی پیچیده
تصویری از زولانه
تصویر زولانه
فرهنگ فارسی عمید
زولانه
(زَ / زُو نَ / نِ)
بمعنی زاولانه است و آن آهنی باشد که بر پای گنه کاران نهند و بر پای ستوران نیز کنند و به ترکی ’بخاو’ گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). همان زاولانه که بر پای مجرمان نهند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زاولانه و زورانه شود
لغت نامه دهخدا
زولانه
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولانه
تصویر ولانه
والانه، جراحت، زخم، ناراحتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جولاهه
تصویر جولاهه
بافنده، کسی چیزی را می بافد، بافت کار، نسّاج، پای باف، باف کار، تننده، جولاه، حائک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاولانه
تصویر زاولانه
بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، برای مثال چون خانۀ بیگانه ش آشنا شد / خو کرد در این بند و زاولانه (ناصرخسرو - ۲۲۹)، حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر می بستند، بخو، گیسوی پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوگانه
تصویر دوگانه
دوتایی، هر چیزی که مرکب از دو جزء یا دو عنصر باشد، نماز دو رکعتی، دو رکعت نماز، نماز صبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوانه
تصویر زوانه
زبانه، بیرون آمدگی زبان مانند هر چیزی مثلاً زبانۀ ترازو، زبانۀ قفل، زبانۀ ساعت، پره، شعله مثلاً زبانۀ آتش یعنی شعلۀ آتش، زبانۀ شمع یعنی شعلۀ شمع
فرهنگ فارسی عمید
از دیه های اصفهان است. (مافروخی ص 40)
لغت نامه دهخدا
(زُ نَ / نِ)
بر وزن و معنی زبانه است که زبانۀ آتش و زبانۀ شاهین ترازو وامثال آن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ نَ / نِ)
لیقه و پنبه و یا ابریشمی که در دوات تحریر می گذارند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ نَ / نَ)
جراحت و ریش. (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا). جراحت. ریش. زخم. مخفف والانه. (حاشیۀ برهان قاطع معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُو نَ / نِ)
بندی باشد آهنین که بر پای بندیان گذارند. (برهان). بندی باشد از آهن که بر پای مجرمان نهند وآنرا به فتح آورده اند. (انجمن آرا). بندی باشد که در پای مجرمان نهند و آن از آهن می باشد. (آنندراج). بخا و بندی آهنین که بر پای بندیان نهند. (ناظم الاطباء). رجوع به زولانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
در منتهی الارب این کلمه در ترجمه عریش آمده بدین سان:... و زوخانه از چوب ویز ساخته...رجوع به عریش شود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ مُ)
درگشتن و دور گردیدن از جای، مایل گردیدن آفتاب از میانۀ آسمان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به زوال شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بندهای آهنین که در پای بندیان و مردم گریزپای نهند. (شرفنامۀ منیری). بندی است از آهن که بر پای ستور و مردم دیوانه و مجرم نهند. (آنندراج). بند آهنی است که بر پای ستوران و گریزپایان نهند و آن را بترکی بخاو گویند. (برهان قاطع). بند آهن که بر پای کسی نهند و عوام زولانه گویند. (فرهنگ رشیدی). بندی آهنین بود و یک پاره، که بر پای زندانیان نهند. (فرهنگ نظام) :
زلفینک او برنهاده دارد
بر گردن هاروت زاولانه.
خسروی.
بشهر تو گرچه گرانست آهن
نشائی تو بی بندو بی زاولانه.
ناصرخسرو.
چون خانه بیگانه آشیان شد
خو کرد در این بند زاولانه.
(دیوان ناصرخسرو ص 399 به نقل از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، موی مجعد و پیچیده. (برهان قاطع). جعد و موی مرغول را نیز همین خوانند. (فرهنگ نظام) ، زراسنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
میوۀ سرخ رنگ و میخوش شبیه به سیب کوچک که هم در باغ بهم میرسد و هم در جنگل و دارای یک هسته و طعمش مانند آلوی رسیده میخوش است. و عیزران نوعی از آن است. (یادداشت مؤلف) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری). کوژ. روف. تمشک. گیل سرخ. آنج. (یادداشت مؤلف). زعرور. (بحر الجواهر) :
دولانۀ سرخ بوستانی
نیک است به معده و جگرهم.
یوسفی طبیب (از آنندراج).
حفص، خستۀ نبق و دولانه و مانند آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در سه فرسخی مرو، (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
یکی از گیاهان تیره پروانه واران و یکی از گونه های شبدر است عوینه شبدرک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولاهه
تصویر جولاهه
بافنده نساج، عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوگانه
تصویر دوگانه
عدد دو، دو عدد، دوبدو، دو تا دو تا، دوتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالانه
تصویر دالانه
راهرو سر پوشیده، کوچه سر پوشیده، دهلیز خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولانه
تصویر ولانه
جراحت ریش زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگانه
تصویر زنگانه
پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه مانند زبان باشد، آلتی که در میان شاهین ترازوست، پره، شعله (آتش چراغ)، یکی از دو قالب اصلی قلمدان و آن مربوط به قسمت درونی آلت مذکور است مقابل رویه، برگ باریک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو. بندهای آهنین که در پای بندیان و مردم گریز پای نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزانه
تصویر روزانه
مربوط به روز، هر روزه، روز به روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوانه
تصویر زوانه
((زَ نِ))
زبانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولانه
تصویر ولانه
((وِ یا وَ نِ))
والانه، ریش، جراحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاولانه
تصویر زاولانه
((ز و نَ))
بندی آهنی که با آن دست و پای گناهکاران یا چهارپایان را می بستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوسانه
تصویر اوسانه
((اُ نِ))
افسانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دالانه
تصویر دالانه
تونل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گولانه
تصویر گولانه
ابلهانه
فرهنگ واژه فارسی سره
زبانه
فرهنگ گویش مازندرانی