بمعنی زاولانه است و آن آهنی باشد که بر پای گنه کاران نهند و بر پای ستوران نیز کنند و به ترکی ’بخاو’ گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). همان زاولانه که بر پای مجرمان نهند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زاولانه و زورانه شود
بمعنی زاولانه است و آن آهنی باشد که بر پای گنه کاران نهند و بر پای ستوران نیز کنند و به ترکی ’بخاو’ گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). همان زاولانه که بر پای مجرمان نهند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زاولانه و زورانه شود
بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، برای مثال چون خانۀ بیگانه ش آشنا شد / خو کرد در این بند و زاولانه (ناصرخسرو - ۲۲۹)، حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر می بستند، بخو، گیسوی پیچیده
بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، برای مِثال چون خانۀ بیگانه ش آشنا شد / خو کرد در این بند و زاولانه (ناصرخسرو - ۲۲۹)، حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر می بستند، بخو، گیسوی پیچیده
بندی باشد آهنین که بر پای بندیان گذارند. (برهان). بندی باشد از آهن که بر پای مجرمان نهند وآنرا به فتح آورده اند. (انجمن آرا). بندی باشد که در پای مجرمان نهند و آن از آهن می باشد. (آنندراج). بخا و بندی آهنین که بر پای بندیان نهند. (ناظم الاطباء). رجوع به زولانه شود
بندی باشد آهنین که بر پای بندیان گذارند. (برهان). بندی باشد از آهن که بر پای مجرمان نهند وآنرا به فتح آورده اند. (انجمن آرا). بندی باشد که در پای مجرمان نهند و آن از آهن می باشد. (آنندراج). بخا و بندی آهنین که بر پای بندیان نهند. (ناظم الاطباء). رجوع به زولانه شود
بندهای آهنین که در پای بندیان و مردم گریزپای نهند. (شرفنامۀ منیری). بندی است از آهن که بر پای ستور و مردم دیوانه و مجرم نهند. (آنندراج). بند آهنی است که بر پای ستوران و گریزپایان نهند و آن را بترکی بخاو گویند. (برهان قاطع). بند آهن که بر پای کسی نهند و عوام زولانه گویند. (فرهنگ رشیدی). بندی آهنین بود و یک پاره، که بر پای زندانیان نهند. (فرهنگ نظام) : زلفینک او برنهاده دارد بر گردن هاروت زاولانه. خسروی. بشهر تو گرچه گرانست آهن نشائی تو بی بندو بی زاولانه. ناصرخسرو. چون خانه بیگانه آشیان شد خو کرد در این بند زاولانه. (دیوان ناصرخسرو ص 399 به نقل از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، موی مجعد و پیچیده. (برهان قاطع). جعد و موی مرغول را نیز همین خوانند. (فرهنگ نظام) ، زراسنگ. (ناظم الاطباء)
بندهای آهنین که در پای بندیان و مردم گریزپای نهند. (شرفنامۀ منیری). بندی است از آهن که بر پای ستور و مردم دیوانه و مجرم نهند. (آنندراج). بند آهنی است که بر پای ستوران و گریزپایان نهند و آن را بترکی بخاو گویند. (برهان قاطع). بند آهن که بر پای کسی نهند و عوام زولانه گویند. (فرهنگ رشیدی). بندی آهنین بود و یک پاره، که بر پای زندانیان نهند. (فرهنگ نظام) : زلفینک او برنهاده دارد بر گردن هاروت زاولانه. خسروی. بشهر تو گرچه گرانست آهن نشائی تو بی بندو بی زاولانه. ناصرخسرو. چون خانه بیگانه آشیان شد خو کرد در این بند زاولانه. (دیوان ناصرخسرو ص 399 به نقل از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، موی مجعد و پیچیده. (برهان قاطع). جعد و موی مرغول را نیز همین خوانند. (فرهنگ نظام) ، زراسنگ. (ناظم الاطباء)
میوۀ سرخ رنگ و میخوش شبیه به سیب کوچک که هم در باغ بهم میرسد و هم در جنگل و دارای یک هسته و طعمش مانند آلوی رسیده میخوش است. و عیزران نوعی از آن است. (یادداشت مؤلف) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری). کوژ. روف. تمشک. گیل سرخ. آنج. (یادداشت مؤلف). زعرور. (بحر الجواهر) : دولانۀ سرخ بوستانی نیک است به معده و جگرهم. یوسفی طبیب (از آنندراج). حفص، خستۀ نبق و دولانه و مانند آن. (منتهی الارب)
میوۀ سرخ رنگ و میخوش شبیه به سیب کوچک که هم در باغ بهم میرسد و هم در جنگل و دارای یک هسته و طعمش مانند آلوی رسیده میخوش است. و عیزران نوعی از آن است. (یادداشت مؤلف) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری). کوژ. روف. تمشک. گیل سرخ. آنج. (یادداشت مؤلف). زعرور. (بحر الجواهر) : دولانۀ سرخ بوستانی نیک است به معده و جگرهم. یوسفی طبیب (از آنندراج). حفص، خستۀ نبق و دولانه و مانند آن. (منتهی الارب)
آنچه مانند زبان باشد، آلتی که در میان شاهین ترازوست، پره، شعله (آتش چراغ)، یکی از دو قالب اصلی قلمدان و آن مربوط به قسمت درونی آلت مذکور است مقابل رویه، برگ باریک و دراز
آنچه مانند زبان باشد، آلتی که در میان شاهین ترازوست، پره، شعله (آتش چراغ)، یکی از دو قالب اصلی قلمدان و آن مربوط به قسمت درونی آلت مذکور است مقابل رویه، برگ باریک و دراز