جدول جو
جدول جو

معنی زاولانه

زاولانه((ز و نَ))
بندی آهنی که با آن دست و پای گناهکاران یا چهارپایان را می بستند
تصویری از زاولانه
تصویر زاولانه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زاولانه

زاولانه

زاولانه
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو. بندهای آهنین که در پای بندیان و مردم گریز پای نهند
فرهنگ لغت هوشیار

زاولانه

زاولانه
بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، برای مِثال چون خانۀ بیگانه ش آشنا شد / خو کرد در این بند و زاولانه (ناصرخسرو - ۲۲۹)، حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر می بستند، بخو، گیسوی پیچیده
زاولانه
فرهنگ فارسی عمید

زاولانه

زاولانه
بندهای آهنین که در پای بندیان و مردم گریزپای نهند. (شرفنامۀ منیری). بندی است از آهن که بر پای ستور و مردم دیوانه و مجرم نهند. (آنندراج). بند آهنی است که بر پای ستوران و گریزپایان نهند و آن را بترکی بخاو گویند. (برهان قاطع). بند آهن که بر پای کسی نهند و عوام زولانه گویند. (فرهنگ رشیدی). بندی آهنین بود و یک پاره، که بر پای زندانیان نهند. (فرهنگ نظام) :
زلفینک او برنهاده دارد
بر گردن هاروت زاولانه.
خسروی.
بشهر تو گرچه گرانست آهن
نشائی تو بی بندو بی زاولانه.
ناصرخسرو.
چون خانه بیگانه آشیان شد
خو کرد در این بند زاولانه.
(دیوان ناصرخسرو ص 399 به نقل از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، موی مجعد و پیچیده. (برهان قاطع). جعد و موی مرغول را نیز همین خوانند. (فرهنگ نظام) ، زراسنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

زولانه

زولانه
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار

زولانه

زولانه
زاولانه، بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر می بستند، بخو، گیسوی پیچیده
زولانه
فرهنگ فارسی عمید

زولانه

زولانه
بمعنی زاولانه است و آن آهنی باشد که بر پای گنه کاران نهند و بر پای ستوران نیز کنند و به ترکی ’بخاو’ گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). همان زاولانه که بر پای مجرمان نهند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زاولانه و زورانه شود
لغت نامه دهخدا