- زوارق
- زورق ها، کشتی کوچک ها، کرجی ها، جمع واژۀ زورق
معنی زوارق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع بارقه، درخش ها تابان ها تابش ها جمع بارق و بارقه درخشها رخشنده ها
بیمار داری، خدمت
جمع خارث، بر هم زنندگان، پاد سرشتان پاد خوی ها جمع خارق. آنچه که خلاف عادات مردم باشد، کرامات اولیا
روشنیها و چیزهای روشن
خارق ها، پاره کننده ها، ازهم درنده ها، شکافنده ها، ویژگی چیزهایی که عادت و نظام عمومی و طبیعی را بر هم می زنند، معجزه ها، جمع واژۀ خارق
بارقه، روشنایی، پرتو مثلاً بارقه ای از ایمان در او وجود دارد، برق زننده، درخشنده
جمع طارقه، بلاها که به شب رسد
جمع فارق، شتر مادگان خران رمنده
بلاهای بد و ناگهانی، ویژگی کسی که در شب و به صورت ناگهانی می آید
زیورزنانه
زیارت کردن کسی را
ماکوک ماکو ناوچه کشتی بسیار کوچک کرجی قایق. یا زورق زرین خورشید. یا زورق سیمین ماه یکشبه هلال
زائرها، زیارت کنندگان، جمع واژۀ زائر
خدمتکار، پرستار بیماران، پرستار زندانیان، برای مثال بهارش تویی غم گسارش تویی / بدین تنگ زندان زوارش تویی (فردوسی - ۳/۳۳۴) ، شادان شده ای که من به یمگان / درمانده و خوار و بی زوارم (ناصرخسرو - ۴۱۸)
از ریشه پارسی پر برگ بر گناک
((زِ))
فرهنگ فارسی معین
زهوار، نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کناره چیزی را دوزند، چوب های باریکی که در اطراف چهارچوب در و پنجره کوبند
کشتی کوچک، کرجی
زورق زرین: کنایه از خورشید
زورق سیمین: کنایه از ماه
زورق زرین: کنایه از خورشید
زورق سیمین: کنایه از ماه
کسی که به زیارت اماکن متبرکه می رود، کسی که بسیار زیارت می کند
رسنی که بین پاردم و سینه بند شتر بکشند
آنچه صلاح چیزی باشد
آنچه صلاح چیزی باشد