جدول جو
جدول جو

معنی زوارق - جستجوی لغت در جدول جو

زوارق
زورق ها، کشتی کوچک ها، کرجی ها، جمع واژۀ زورق
تصویری از زوارق
تصویر زوارق
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زواره
تصویر زواره
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
جمع بارقه، درخش ها تابان ها تابش ها جمع بارق و بارقه درخشها رخشنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواری
تصویر زواری
بیمار داری، خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خارث، بر هم زنندگان، پاد سرشتان پاد خوی ها جمع خارق. آنچه که خلاف عادات مردم باشد، کرامات اولیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوارق
تصویر شوارق
روشنیها و چیزهای روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوارق
تصویر خوارق
خارق ها، پاره کننده ها، ازهم درنده ها، شکافنده ها، ویژگی چیزهایی که عادت و نظام عمومی و طبیعی را بر هم می زنند، معجزه ها، جمع واژۀ خارق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوارق
تصویر بوارق
بارقه، روشنایی، پرتو مثلاً بارقه ای از ایمان در او وجود دارد، برق زننده، درخشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوارق
تصویر طوارق
جمع طارقه، بلاها که به شب رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوارق
تصویر فوارق
جمع فارق، شتر مادگان خران رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوارق
تصویر خوارق
((خَ رِ))
جمع خارق، آنچه که خلاف عادات مردم باشد، کرامات اولیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طوارق
تصویر طوارق
بلاهای بد و ناگهانی، ویژگی کسی که در شب و به صورت ناگهانی می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زواق
تصویر زواق
زیورزنانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوار
تصویر زوار
زیارت کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
ماکوک ماکو ناوچه کشتی بسیار کوچک کرجی قایق. یا زورق زرین خورشید. یا زورق سیمین ماه یکشبه هلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوار
تصویر زوار
زائرها، زیارت کنندگان، جمع واژۀ زائر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوار
تصویر زوار
خدمتکار، پرستار بیماران، پرستار زندانیان، برای مثال بهارش تویی غم گسارش تویی / بدین تنگ زندان زوارش تویی (فردوسی - ۳/۳۳۴)، شادان شده ای که من به یمگان / درمانده و خوار و بی زوارم (ناصرخسرو - ۴۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارق
تصویر وارق
از ریشه پارسی پر برگ بر گناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورق
تصویر زورق
((زُ رَ))
قایق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوار
تصویر زوار
((زُ وّ))
زیارت کنندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوار
تصویر زوار
((زَ))
خدمتکار، پرستار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوار
تصویر زوار
((زَ وَّ))
بسیار زیارت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوار
تصویر زوار
((زِ))
زهوار، نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کناره چیزی را دوزند، چوب های باریکی که در اطراف چهارچوب در و پنجره کوبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورق
تصویر زورق
کشتی کوچک، کرجی
زورق زرین: کنایه از خورشید
زورق سیمین: کنایه از ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوار
تصویر زوار
کسی که به زیارت اماکن متبرکه می رود، کسی که بسیار زیارت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زوار
تصویر زوار
رسنی که بین پاردم و سینه بند شتر بکشند
آنچه صلاح چیزی باشد
فرهنگ فارسی عمید