جدول جو
جدول جو

معنی زهیدن - جستجوی لغت در جدول جو

زهیدن
زاییدن، بچه آوردن، تراویدن، تراویدن آب از درز چیزی، کنایه از به وجود آمدن، برای مثال قوتت از قوت حق می ز هد / نه از عروقی کز حرارت می جهد (مولوی - ۳۳۷)
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
فرهنگ فارسی عمید
زهیدن
(لَکْ کَ / کِ کَ دَ)
افتادن. (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) ، روان شدن، چکیدن و تقطیر شدن، تراویدن، بردن در قمار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زهیدن
(لُکْ کَ / کِ رَ تَ)
زاییدن. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زاییدن و تولد کردن. (فرهنگ فارسی معین)... زیهیدن، زادن. پیش آوردن. (حاشیۀ برهان چ معین) :
چون جان صبر در تن همت بمانده نیست
گو قالب نیاز ممان هرگز و نزه.
خاقانی.
قوتت از قوت حق می زهد
نز عروقی کز حرارت می جهد.
مولوی.
رزقها را رزقها او می دهد
زانکه گندم بی غذایی کی زهد.
مولوی.
، تراویدن. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). تراویدن وجوشیدن. (آنندراج). جوشیدن و بیرون آمدن. (غیاث)...زهیدن، جاری شدن. چکیدن... (حاشیۀ برهان چ معین). ترابیدن. تراویدن. پالائیدن. بض ّ. نذع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : قیر، چیزی سیاه که بر کشتی و خم و جز آن مالند تا آب نزهد. (منتهی الارب، یادداشت ایضاً) ، در بهارعجم نوشته که زهیدن خوشی کردن است. ملاطغرا در تذکرهالاحبار آورده، نثر: ارغوان به سرخرویی به اقران خود می زهد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
زهیدن
زاییدن و تولد کردن
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
زهیدن
((زِ دَ))
زاییدن
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جهیدن
تصویر جهیدن
جستن، جستجو کردن، جوییدن، پیدا کردن، یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
رها شدن، رهایی یافتن، آزاد شدن، نجات یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
نهادن، گذاشتن، اندیشه کردن، غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیدن
تصویر لهیدن
له شدن، کوبیده شدن، ضایع شدن میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش
فرهنگ فارسی عمید
(لَ کُ لَ / لُو چَ / چِ تَ)
چکیدن آب از سقف بواسطۀ باران. (آنندراج). چکیدن و تراویدن. (ناظم الاطباء) ، عرق کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ کَ دَ)
چکیدن. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَغْوْ شُ دَ)
نالۀ حزین کردن. در سنسکریت شوچ بمعنی مذکور هست و شین تبدیل به زاءو جیم تبدیل به خاء میشود. مولوی گوید:
جانب تبریز آ از جهت شمس دین
چند در این تیرگی همچو خسان میزخی.
باقی مشتقات را هم شاعر میتواند استعمال کند. (فرهنگ نظام). رجوع به رخیدن و زخ و زخار شود
لغت نامه دهخدا
(گِ کَ دَ)
خالی شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 302 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ کَ دَ)
زق زق کردن. با آوازهای کوتاه و پیاپی، بیتابی نمودن بچۀ شیرخوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ نِ / نَدَ)
خود بخود از قهر و خشم سخن کردن. (از برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). لندیدن و با خود از روی خشم و قهر در زیر لب سخن گفتن. (ناظم الاطباء). ژکیدن. زک و زار زدن. شکایت کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ژکیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ / مِ یِ هََ کَ / کِ دَ)
خاییدن و جاویدن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، غریدن، فریاد و فغان کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَکْ کَ / کِشُ دَ)
بلند شدن و مرتفع شدن، آه کشیدن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(گِ گَ دی دَ)
فشار دادن و افشردن، دریافتن نشان چیزی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یهیدن
تصویر یهیدن
ویران کردن و خراب و فاسد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهیدن
تصویر سهیدن
سهستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایدن
تصویر زایدن
زاده شدن، زادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
نجات یافتن، آزاد شدن، خلاص شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
از روی خشم سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زویدن
تصویر زویدن
بلند شدن و مرتفع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیدن
تصویر جهیدن
برجستن، پریدن روی زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیدن
تصویر لهیدن
له شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
نصب کردن، نشاندن، گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیدن
تصویر جهیدن
((جَ دَ))
جست زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
((نَ یا نِ دَ))
گذاشتن، نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهیدن
تصویر لهیدن
((لِ دَ))
له شدن، له و په شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهیدن
تصویر سهیدن
((سَ دَ))
ترسیدن، بیم داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
((رَ دَ))
آزاد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
((زَ دَ))
از روی خشم و دلتنگی با خود حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زخیدن
تصویر زخیدن
((زُ دَ))
غرغر کردن، ناله کردن
فرهنگ فارسی معین