جدول جو
جدول جو

معنی زنپاره - جستجوی لغت در جدول جو

زنپاره
(زَمْ رَ / رِ)
زانی. زناکار. جهمرز. (ناظم الاطباء). رجوع به اشتینگاس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگاره
تصویر انگاره
پندار، تصور، فکر و خیال، ظرف دسته دار فلزی که استکان، لیوان و امثال آن ها را در آن قرار می دهند، سرگذشت، طرحی که برای نقاشی تهیه شود، اندازه، مقیاس، حساب، دفتر حساب، نامۀ اعمال، برای مثال ز آن پیش که پیش آیدت آن روز پر از هول / بنشین و تن اندر ده و انگاره به پیش آر (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۱)، افسانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زن باره
تصویر زن باره
مردی که زنان را دوست دارد، زن دوست، زن باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمپاره
تصویر خمپاره
نوعی گلولۀ بزرگ توپ که با خمپاره انداز انداخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنبوره
تصویر زنبوره
زنبورک، در امور نظامی نوعی پیکان یا سلاح نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجاره
تصویر غنجاره
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو - ۲۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
کسی که امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
فرهنگ فارسی عمید
(زُنْ نا رَ)
زنار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ)
پوزۀ خوک. (از دزی ج 1 ص 607)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ / رِ)
زنپاره. زانی. زناکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حاشیه ای که در اطراف چیزی مخصوصاً سکه های فلزی بشکب زنجیر درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گلوله که بوسیله خمپاره انداز پرتاب شود، گلوله ای که جهت آتشبازی سازند و آن در هوا منفجر گردد و بچند رنگ در آید
فرهنگ لغت هوشیار
سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون
فرهنگ لغت هوشیار
پالی زبان بودا پرهون زیست آرش درست این واژه (سرگردانی همیشگی) است بندی گشتن در زنجیره ای از زندگی های پی در پی و رویا رویی با رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنداره
تصویر پنداره
پندار گمان، تخیل خیال، فکر اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی توپ با لوله کوتاه که پیاده نظام حمل میکند و با آن آشیانه مسلسل حریف مقابل را بر می دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
تصور، سرگذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباره
تصویر انباره
پرکردن و انباشتن مخزن، قوه برق
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی زنبور سیاه بزرگ، نوعی توپ کوچک زنبورک، کمانی آهنین و نوک تیز زنبورک، سازیست که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سرآن کدو نصب میکردند و دو تار بر آن بسته مینواختند (بیشتر در هند) کنگری، گروه بسیار مردم انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنتاری
تصویر زنتاری
تازی گشته از دیسانتری خونروش از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگانه
تصویر زنگانه
پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنباره
تصویر زنباره
زن دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوپاره
تصویر دوپاره
دو نصفه و نیمه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجاره
تصویر بنجاره
فروشنده غله برای اردو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنباره
تصویر زنباره
((زَ رِ))
زن باز، مردی که آمیزش با زنان را بسیار دوست دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
تصور، پیش فرض، فرضیه، فرض، نظریه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پنداره
تصویر پنداره
مفهوم، مخیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
سریال، سلسله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنگارش
تصویر زنگارش
اکسیداسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آمنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بن پاره
تصویر بن پاره
عنصر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انباره
تصویر انباره
آکومولاتور، خازن
فرهنگ واژه فارسی سره
زن باز، زن پرست، زن دوست
فرهنگ واژه مترادف متضاد