جدول جو
جدول جو

معنی خمپاره

خمپاره
نوعی گلولۀ بزرگ توپ که با خمپاره انداز انداخته شود
تصویری از خمپاره
تصویر خمپاره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خمپاره

خمپاره

خمپاره
قسمی توپ با لوله کوتاه که پیاده نظام حمل میکند و با آن آشیانه مسلسل حریف مقابل را بر می دارد
فرهنگ لغت هوشیار

خمپاره

خمپاره
نوعی گلوله که به وسیله خمپاره انداز پرتاب شود، گلوله ای که جهت آتش بازی سازند و در هوا منفجر گردد و به چند رنگ درآید
خمپاره
فرهنگ فارسی معین

خمپاره

خمپاره
قنباره. غنباره. چیزی است هاون مانند سرگشاده که کولی (کذا) مجوف در آن نهند و پر از آهن ریزه نمایند و بقلعه یا که شهر اندازند آن کولی بلند شود و بزمین رسد فرورود و بعد از لحظه برآید و بپاشد. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). قسمی توپ با لولۀ کوتاه که پیاده نظام حمل می کند و با آن اشیانۀ مسلسل حریف را از مقابل برمی دارد. (یادداشت بخط مؤلف) ، گلوله ای که در خمپاره بکار می رود، قسمی آتش بازی که چون گلوله به هوا شود و آنجا بترکد و بیشتر برنگهای مختلف. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خنپاره

خنپاره
نوعی گلوله که بوسیله خمپاره انداز پرتاب شود، گلوله ای که جهت آتشبازی سازند و آن در هوا منفجر گردد و بچند رنگ در آید
فرهنگ لغت هوشیار

خامپاره

خامپاره
دشنامی است و به دختری میدهند که پیش از بلوغ با وی مجامعت شده باشد. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خپاره

خپاره
چست. چالاک. تیزرو. تیزدست. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). جلد. تند. سریع در امور
لغت نامه دهخدا